معنی بادپر
لغت نامه دهخدا
بادپر. [پ َ] (ص مرکب) شخصی باشد که پیوسته حرفهای دلیرانه گویدلیکن کاری ازو نیاید. (برهان). کسی که بر خود فخر کند و چیزی که در وی نباشد ادعا کند. (ناظم الاطباء). رجوع به بادبر و بادپران شود. || (اِ مرکب) چوبی را گویند که سر آن از دیوار و عمارت بیرون باشد. || و بعضی چوبی را گفته اند که دو سر آن در دو دیوار عمارت نصب کنند. (برهان) (ناظم الاطباء). || چوبکی باشد که طفلان ریسمانی بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین گردان شود. (برهان).دُوّامه. (منتهی الارب). رجوع به دوامه شود، بمعنی بادفر. (برهان جامع). || کاغذ باد باشد. (سروری). رجوع به بادبرک و بادپرک و بادبر و بادفر و فرفره و بادآفراه و بادافره و بادفر و بادبیزن شود.
فرهنگ عمید
بادبَر١
حل جدول
معادل فارسی گلایدر
معادل ابجد
209