معنی بارندگی
لغت نامه دهخدا
بارندگی. [رَ دَ / دِ] (حامص) باریدن و بارش. (ناظم الاطباء). حاصل مصدر باریدن. (آنندراج):
چو ابر بهاران ببارندگی
همی مرگ جوید بدان زندگی.
فردوسی.
بپوشید نوجامه ٔ بندگی
دو دیده چو ابری ببارندگی.
فردوسی.
|| (اِ) باران. (آنندراج) (دِمزن): و چون بارندگی زیادت باشد این بحیره زیادت بود و چون بارندگی نباشد خشک شود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لندن ص 153). || هنگام باران. (ناظم الاطباء). فصل باران. (دِمزن). رجوع به شعوری ج 1 ورق 198 شود. || ژاله. شبنم قوی. (دِمزن).
فرهنگ عمید
باریدن باران، برف، یا تلگراف از آسمان،
حل جدول
بارش
فارسی به انگلیسی
Precipitation, Rain, Rainfall
فارسی به عربی
مطر
فرهنگ فارسی هوشیار
باریدن و بارش
فارسی به آلمانی
Regen (m), Regnen
معادل ابجد
287