معنی بارهنگ
لغت نامه دهخدا
بارهنگ. [هََ] (اِ) بارتنگ. خِنگ. ذنب الثعلب. خوب کلان. مری زبانک. لسان الحمل.بردوسلام. آذان الجدی. لسان الحمل الکبیر. ذنب الفاره. اسم تخمی است دوایی که نام دیگرش بارتنگ است. (فرهنگ نظام). دانه های قرمزرنگ آن لعاب بسیار دارد. (گیاه شناسی گل گلاب چ 1326 دانشگاه طهران ص 251). بلغت مردم طهران بارتنگ و لسان الحمل. (ناظم الاطباء). تخم رکیشه است مصلح سینه و مدر بول. ضماد برگ آن برای ورم چشم مفید است. (منتخب الخواص ص 13). رجوع به بارتنگ شود.
فرهنگ معین
(هَ) (اِمر.) = بارتنگ: گیاهی با ساقه های نازک وبرگ های بیضی شکل، بلندیش تا نیم سانتی متر می رسد، دانه های ریز و لعاب دار دارد که خاصیت نرم کننده و ملین دارد.
فرهنگ عمید
گیاهی خودرو و یکساله، با ساقههای نازک، برگهای بیضیشکل، و خوشههای دراز که دانههای ریز و لعابدار آن مصرف دارویی دارد، جرغول، چرغول، جرغون، خرغول، خرگوشک، زبان بره،
حل جدول
گیاه خرگوشک
خواص گیاهان دارویی
دانه های آن را در آب خیس می کنند. این گیاه عوارض جانبی ندارد. از برگ این گیاه به وفور استفاده می شود و برگ آن خاصیت ضد عفونی کننده دارد و همچنین دانه این گیاه هم خاصیت ضد عفونی کننده و خلط آوری خوبی برای دستگاه تنفسی دارد.این گیاه در جاهای مختلفی می روید و انواع مختلفی دارد. معمولاً از دانه های این گیاه استفاده می شود. از این گیاه برای ناراحتیهای تنفسی استفاده می شود و یکی از گیاه های لعاب دار و دارای ماده سافورین است.
فرهنگ گیاهان
بارننگ، لسان الحمل
گویش مازندرانی
بارنگ
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) گیاهی از تیره بارهنگها که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان است. این گیاه یکساله است و بعضی گونه هایش نیز پایا میباشد. برگهایش تقریبا از ریشه جدا میشوند. بلنتاین.
واژه پیشنهادی
زبان بره
معادل ابجد
278