معنی بازخواست

لغت نامه دهخدا

بازخواست

بازخواست. [خوا / خا] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) مؤاخذه. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء): و هر که بر خلاف آن رود و بر رعیت ستمی کند در معرض گناه و بازخواست باشد. (جهانگشای جوینی). و بازخواست تقصیرات محرران دفتر دیوان با عالیجاه مشارالیه [مستوفی الممالک] است. (تذکرهالملوک ص 17). || عتاب. معاتبت. نکوهش. تعزیز. || واپس گرفتن چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). استرداد. پس گرفتن آنچه نا برجا از کسی اخذ شده باشد. (قاموس کتاب مقدس). مطالبه. || طلب و جستجو. (غیاث اللغات) (آنندراج). || اصلاح خطایی که نسبت بدیگری معمول شده. (قاموس کتاب مقدس). || سؤال و پرسش. || جواب. پاسخ. || پی بینی. پژوهش. تفحص. (ناظم الاطباء).
- روز بازخواست، روز محشر است که از اعمال سؤال میشود. (شعوری ج 1 ورق 152). روز شمار. یوم الحساب. یوم الدین. یوم التغابن. قیامت. روز محشر. ساعه. روز رستخیز. (ناظم الاطباء):
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما.
حافظ.

فرهنگ معین

بازخواست

(خا) (مص مر.) پرسش، مؤاخذه.، روز ِ ~روز قیامت، روز رستاخیز.

فرهنگ عمید

بازخواست

جویا شدن علت تقصیر و گناه کسی، مؤاخذه،
سرزنش،
(حقوق) اعتراض به عدم پرداخت اسناد تجاری،

حل جدول

بازخواست

مؤاخذه

مواخذه

مترادف و متضاد زبان فارسی

بازخواست

استیضاح، پرسش، مواخذه، مطالبه، اعتراض، ایراد، سرزنش، عتاب

فارسی به انگلیسی

بازخواست‌

Admonition, Castigation, Dressing-Down, Interpellation, Lashing, Protest, Remonstrance, Reprimand

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

بازخواست

1077

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری