معنی بازگرداندن
لغت نامه دهخدا
بازگرداندن. [گ َ دَ] (مص مرکب) بازگشت دادن. ارجاع. برگرداندن. برگشت دادن. پس فرستادن:
برو همچنان بازگردان شتر
مبادا کزو سیم خواهیم و دُر.
فردوسی.
مرا بازگردان که دور است راه
نباید که یابد مرا خشم شاه.
فردوسی.
و بزرگان فرس رسولی بمنذر فرستادند تا پسر را بازگرداند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 75). || (اصطلاح بازرگانی) بازگشت دادن اضافه پرداختی از بابت سرمایه. (لغات فرهنگستان ایران). || اسناد دادن. و رجوع به بازگردانیدن شود.
فارسی به انگلیسی
Remand, Return
فرهنگ معین
(گَ دَ) (مص م.) بازگردانیدن.
فارسی به عربی
استعاده
فرهنگ عمید
بازگشت دادن، برگردانیدن، بازفرستادن، واپس دادن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازگردانیدن، پس دادن، پس فرستادن، عودتدادن، واپس فرستادن، مسترد داشتن، رجعتدادن،
(متضاد) نگه داشتن
واژه پیشنهادی
انگلیسی به فارسی
بازگرداندن
فرهنگ فارسی هوشیار
بازگرداندن، باز پیچاندن
فرهنگ واژههای فارسی سره
بازگرداندن، واپسداد، پس گیری، بازپس گیری
معادل ابجد
339