معنی بازیگر خانم فیلم مالیخولیا

حل جدول

بازیگر خانم فیلم مالیخولیا

لاله اسکندری

لیلا اوتادی


بازیگر خانم

آشا محرابی


مالیخولیا

نوعی بیماری روانی

مرض سوداوی

سودا


بازیگر خانم فیلم حیرانی

نیوشا ضیغمی


بازیگر خانم فیلم آذر

نیکی کریمی


بازیگر خانم فیلم شاباش

الیزابت امینی


بازیگر خانم فیلم فردا

ستاره اسکندری


بازیگر خانم فیلم سیانور

هانیه توسلی


بازیگر خانم فیلم هزارپا

لاله اسکندری

لغت نامه دهخدا

مالیخولیا

مالیخولیا. (معرب، اِ) به معنی مالیخ است که کوفت و خلل دماغی و سودا و خیال خام باشد. گویند یونانی است. (برهان). خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح مالنخولیا به نون. (غیاث). خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح ملنخلیا است. (آنندراج). مصحف مالنخولیا. لاتینی ملنخولیا، از یونانی ملغخولیا مرکب از ملنوس (سیاه) و خله (خلط، صفرا) جمعاً به معنی خلط سیاه، چون مرض مذکور سوداوی است، لهذا به این اسم خوانده اند. این لغت به صور ماخولیا، ملنخولیا، مالیخ، مالنخ و غیره درآمده است. (حاشیه ٔ برهان چ معین). مصحف مالنخولیاست. سوداء. قسمی از جنون است و آن چنان است که در شخص افکار ردیه پیدا شود و حزن و خوف بر او غلبه کند و بسا باشد که فریاد کند وگفته های بی معنی و نامرتب گوید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولاً در دنباله ٔ فلج عمومی یا تحت شکنجه ٔ شدید روحی و جسمی (محبوسانی را که شکنجه ٔ شدید می دهند) و یا بر اثر مرض صرع یا در اشخاص هیستریک و یا بطور مادرزادی پدید آید. مبتلایان به این مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری می نمایند به نحوی که به حالت مرگ می رسند و گاهی خودکشی می کنند. برای معالجه ٔ این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد دیگر و از حوادث لازم است. این معالجه باید با تجویز داروهای مقوی قوای دماغی همراه باشد. خبط دماغ. صبارا. صباره. مالنخولیا. ماخولیا. ملنخولیا. مالیخ. مالنخ. (از فرهنگ فارسی معین):
از شراب آب روحانی و حیوانی بشست
روح نفسانیم را از نقش مالیخولیا.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 22).
از تنور گرم مالیخولیای مهتری
حاسدان جاه او را خام سوز آمد فطیر.
سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
گربه کرده چنگ خود اندر قفص
نام چنگش درد و سرسام و مغص
حصبه و قولنج و مالیخولیا
سکته و سل و جذام و ماشرا.
(مثنوی چ رمضانی ص 201).
از این مالیخولیا چندان فروخواند که مرا بیش طاقت شنیدن نماند. (گلستان). و رجوع به مالنخولیا شود. || به مجاز بر صاحب مرض نیز اطلاق کنند. (آنندراج). || (اصطلاح روانشناسی) یکی از عواطف مرکب است و آن از تذکر حالات مطبوع مفقود، و از اندوه فعلی که آنها را احاطه کرده است و غیره ترکیب شده. (روانشناسی از لحاظ تربیت ص 333).

مترادف و متضاد زبان فارسی

مالیخولیا

سودا، وسواس، صبارا، صباره، ماخول، ماخولیا، خیال‌فام، جنون، وهم، توهم

فرهنگ فارسی هوشیار

مالیخولیا

مرض سوداوی

معادل ابجد

بازیگر خانم فیلم مالیخولیا

1819

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری