معنی بازیگر سریال ترش و شیرین
لغت نامه دهخدا
ترش و شیرین. [ت ُ / ت ُ رُ ش ُ شی] (ص مرکب) ترش شیرین. میخوش. مَلَس: و نیشو اندرسردی بیش از همه است و ترش و شیرین او طبع را نرم کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). و رجوع به ترش شیرین شود.
ترش شیرین
ترش شیرین. [ت ُ ش ُ شی / ت ُرُ شی] (ص مرکب) طعمی که از امتزاج ترشی و شیرینی بهم رسد و آن را میخوش و بتازی مُزّ خوانند. (از آنندراج). میخوش و نیم ترش. (ناظم الاطباء). ترش و شیرین.مَلَس. || مجازاً، دارای خشونت آمیخته باخوش طبعی. بظاهر خشمناک و بباطن شادمان:
آن شاهدی و خشم گرفتن بینش
وآن عقده بر ابروی ترش شیرینش.
(گلستان).
در تبسم به جبینش چین است
حسن شوخش چه تُرُش شیرین است.
امام الدین ریاضی (از آنندراج).
و رجوع به ترش و شیرین شود.
ترش
ترش. [ت ُ/ ت ُ رُ] (ص) مزه ٔ معروف که بعربی حامض گویند. (غیاث اللغات). طعم معروف. (آنندراج). حامض و هر چیز که حموضت داشته باشد و دارای مزه ٔ نامطبوع بود. (ناظم الاطباء). محمد معین در حاشیه ٔ برهان آرد:... پهلوی ترش، کردی ترش، بلوچی ترشپ، ترپش، وخی ترشپ، سریکلی توخب، یودغا تریشپ، افغانی تریو (ترش). حامض.هر چیز که حموضت داشته باشد. ضد شیرین:
آن کودکی ِ چو انگبین شد
وآمد پیری ترش چورخبین.
ناصرخسرو (دیوان ص 312).
کز خاک دو تخم می پدید آید
این خوش خرما و آن ترش لیمو.
ناصرخسرو (دیوان ص 380).
شراب تلخ و تیره [را]... به آب ممزوج و با طعامهای ترش خورند و نقل میوه های ترش کنند تا زیان ندارد. (نوروزنامه ٔ منسوب به خیام).
هر کسی در بهانه تیزهش است
کس نگوید که دوغ من تُرُش است.
نظامی.
|| زمخت و تند و تیز. (ناظم الاطباء). || درشت و سخت رو.زشت و زشت رو. (ناظم الاطباء). زشت و زمخت و تلخ:
بس تُرُش ّ و تنگ جایست این ازیرا مر ترا
خُم ّسرکه ست این جهان بنگر بعقل ای بی بصر.
ناصرخسرو (دیوان ص 361).
|| بمجاز، غمگین و افسرده، و اغلب بابودن آید.
- ترش بودن، غمگین و افسرده و گرفته بودن. عبوس بودن. آزرده بودن:
رخ ترش داری که من خوبم شکر شیرین کنی
چون ترش باشی بتو شیرین روان خواهم فشاند.
خاقانی.
ترش نباشم اگر صد جواب تلخ دهی
که از دهان تو شیرین و دلنواز آید.
سعدی (کلیات چ مظاهر مصفا ص 466).
- || ناگوار بودن. زشت و قبیح بودن:
ترش بود پس هفتاد شرک استغفار.
مختاری.
- روی ترش بودن، گرفته و غمگین بودن. ترش روی بودن:
جهانسوز و بیرحمت و خیره کش
ز تلخیش روی جهانی ترش.
(بوستان).
گهش جنگ با عالم خیره کش
گه از بخت شوریده رویش ترش.
(بوستان).
رجوع به ترش روی شود.
|| به اصطلاح قهوه خانه ها، لیمو یا تمر دم کرده. (فرهنگ نظام). در تداول عوام، لیموی ترش و گل گاوزبان دم کرده چون چای را ترش گویند. چای مانندی که از مغز لیموی عمانی کنند آشامیدن را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
حل جدول
آناهیتاهمتی
آناهیتاهمتی، مریم امیر جلالی، حمید لولایی، شهره سلطانی، رضا عطاران، مجید صالحی
آناهیتا همتی، مریم امیر جلالی، حمید لولایی، شهره سلطانی، رضا عطاران، مجید صالحی
ترش و شیرین
مُزّ، ملس
لفان
لَفّان
کارگردان سریال ترش و شیرین
رضا عطاران
میوه ترش و شیرین
لیمو
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) میخوش
فارسی به ایتالیایی
agrodolce
واژه پیشنهادی
ملس
گویش مازندرانی
ترش
معادل ابجد
2017