معنی بازیگر سریال صفر بیست و یک

حل جدول

بازیگر سریال صفر بیست و یک

سیامک انصاری


کارگردان و بازیگر سریال صفر بیست و یک

جواد رضویان


بازیگر سریال مدار صفر درجه

ایرج راد

شهاب حسینی، رویا تیموریان، مسعود رایگان، لعیازنگنه، ایرج راد

شهاب حسینی، رویا تیموریان، مسعود رایگان، لعیا زنگنه، ایرج راد

لغت نامه دهخدا

بیست یک

بیست یک. [ی َ / ی ِ] (اِ مرکب) از بیست یکی. یک بیستم. نصف عشر. (یادداشت مؤلف).


بیست و یک

بیست و یک. [ت ُ ی َ / ی ِ] (عدد مرکب، ص مرکب، اِ مرکب) بیست به اضافه ٔ یک.عدد بعد از بیست و قبل از بیست ودو. واحد و عشرون.
- بیست ویک پیکر، بیست ویک صورت فلکی بنظر قدما که بحساب شمال منطقهالبروجند و عبارتند از: دب اصغر. دب اکبر. تنین. قیقاوس. عوا. فکه (کاسه ٔ درویشان). جاثی علی رکبتیه. شلیاق. دجاجه. ذات الکرسی. حامل رأس الغول. ممسک العنان (ممسک الاعنه). عقاب (نسر طائر). دلفین. سهم. حوا. حیه. قطعهالفرس. فرس اکبر. مراءهالمسلسله. مثلث. (از فرهنگ فارسی معین). صور شمالی فلک البروج. (برهان). صور فلکی که رو بشمال دارند. (شرفنامه ٔمنیری):
بیست ویک پیکر که از صقلاب دارد خیلتاش
گرد راه خیل او تا قیروان افشانده اند.
خاقانی.
- بیست ویک درخواست، شهرت اولتیماتومی که در 1915 م. ژاپن تسلیم چین کرد. تقاضای ژاپن این بود: نظارت بر سرزمین کیائوچو، حکومت بر منچوری و مغولستان. استخراج معادن زغال چین، چین بهیچ کشور خارجی دیگر امتیازات ندهد، هدایت چین از طرف ژاپن در امور داخلی و نظامی.... (از دائره المعارف فارسی).
- بیست ویک وشاق، بمعنی بیست ویک پیکر است که بیست ویک صورت باشد از جمله ٔچهل وهشت صورت فلک البروج در جانب شمال. (برهان) (از فرهنگ خطی). یعنی بیست ویک پیکر از جمله سی وشش پیکر. (شرفنامه ٔ منیری):
با بیست ویک وشاق ز صقلاب ترک وار
بر راه وی کمین بمفاجا برافکند.
خاقانی.
- || نوعی بازی با ورق.وجه تسمیه آنکه جمع شماره ٔ خالهای روی ورق ها که در دست یک بازی کننده است به بیست ویک رسد، از دیگر خالهابرتر حساب شود و دارنده ٔ آن برنده باشد.


بیست بیست

بیست بیست. (ق مرکب) بیستگان. بیست تا بیست تا. به دسته های بیست تائی:
دخترکان بیست بیست خفته بهر سو
پهلو بنهاده بیست بیست بپهلو.
منوچهری.


صفر

صفر. [ص ِ] (ع اِ) خالی، ترجمه ٔ سانسکریت صونیا در ریاضی هند و عربی، معادل زرو در فرانسه و در عین حال ریشه ٔ کلمات غربی سیفرا، تزیفر و مشتقات آنها است و رجوع به سیفر، شیفر زرو و دائره المعارف اسلامی (صفر) شود. قدما علامت صفر یعنی نماینده ٔ هیچ نداشتند. این علامت را هندیان اختراع کردند بنام صونیا یعنی تهی و ایرانیان که کتب ریاضی هندی را به عربی ترجمه و نقل کرده اند، آن را به صفر عربی که هم بمعنی تهی است ترجمه کردند و چون ترجمه ٔ آنان به لاتینی برگشت، صفر عربی را در لاتینی شکسته و از آن زرو ساختند. علامت صفر (0) یا (0) است. صفر حافظ مرتبه ٔ عدد است و خود آن عدد نیست و آن مرتبه نیز از عدد خالی است. دائره ٔ کوچک به این شکل (0) که در علم حساب برای ده چند کردن عددی بطرف راست آن عدد می نویسند فی زماننا در عربی و فارسی بعوض آن دائره ٔ کوچک نقطه می نویسند مگر در هندی همان صفر نگارند. (غیاث اللغات):
بگذشتی و صفر جای تو یافت
از صفر کجاصفات جویم.
خاقانی.
ز هرچه زیب جهانست و هر که ز اهل جهان
مرا چو صفر تهی دار و چون الف تنها.
خاقانی.
این گنج صرف دارد و آواز در میان نه
وآن همچو صفر خالی و آوازه ٔ مزور.
خاقانی.
که الف چون بشد از منزل یک
صفر بر جای الف کرد ثبات.
خاقانی.
الحق از آحاد ملک خصم تو صفر است و بس
گرچه رود در حساب هیچ بود در رقم.
خاقانی.
این جهان نفی است در اثبات جو
صورتت صفر است در معنیت کو.
مولوی.
|| (اِخ) در اصطلاح اهل تقویم علامت ستاره ٔ زهره است. (غیاث اللغات). || علامت برج حمل است در تقویم و بهمین جهت از لفظ صفر کنایه باشد برج حمل. (غیاث اللغات).
ازصفت هم صفرم و هم منقلب هم آتشی
گوئی اول برج گردونم نه من دوپیکرم.
خاقانی.
اولین برج فلک صفر است چون تو بهر فقر
اولین پایه گرفتی صفر بهر خان و مان.
خاقانی.
صفر کن این برج ز جرم هلال
بازکن این پرده ٔ زشتی خیال.
خاقانی.

صفر. [ص َ ف َ] (ع اِ) نام دومین ماه از ماههای عربی پس از محرم و پیش از ربیع الاول و در جاهلیت آن را ناجر گفتندی. ج، اصفار. جنگ صفین در غره ٔ این ماه به سال سی و هفتم هجری بود. و بقولی ولادت حضرت باقر (ع) در این روز است و روز هفتم صفر شهادت حسن بن علی علیه السلام است به سال پنجاهم و روز ولادت موسی بن جعفر (ع) امام هفتم شیعیان است به سال 128 هَ. ق. و عامه ٔ مردم روز سیزدهم صفر را نحس شمارند. و بیستم آن اربعین است یعنی چهلم شهادت حسین علیه السلام و روز بیست و هشتم آن رحلت رسول اکرم (ص) است و روز آخر این ماه بقولی روز شهادت حضرت رضا (ع) میباشد. مؤلف غیاث اللغات آرد: این نام مأخوذ است از صِفر بمعنی خالی چرا که چون این ماه صفر بعد از محرم واقع است قبل از ظهور پیغمبر ما (ص) قتال در ماه محرم حرام بود. از این سبب در ماه صفر مردم عرب برای قتال میرفتند و خانه ها را خالی میگذاشتند. و بعضی نوشته اند که بوقت وضع کردن اسم این ماه موسم خزان و ایام برگ ریز بود و برگ درختان زرد می شدند، لهذا این ماه را صفر نام کردند، در این صورت مأخوذ از صُفر است که بمعنی زردی باشد. (غیاث اللغات). ظاهراً این وجه تسمیه بر اساسی نیست:
به خدا ار بحقیقت نگری
مه شعبان و صفر یکسانست.
انوری.
از پس هر مبارکی شومی است
وز پی هر محرمی صفر است.
خاقانی.
گر زکاتی بمحرم بدهی
چون خسیسان بصفر بازمگیر.
خاقانی.
ماهتان در صفر سیاه شده است
زآن چو گردون کبودپیرهنید.
خاقانی.

صفر. [ص ُ ف ُ] (ع ص، اِ) خالی. (منتهی الارب).

صفر. [ص ِ] (ع ص) خالی از هر چیزی. (منتهی الارب). تهی و خالی. (غیاث اللغات). || رجل صفرالیدین، مرد بی چیز. (منتهی الارب).

ترکی به فارسی

صفر

صفر

عربی به فارسی

صفر

عدد صفر , رمز , حروف یا مهر رمزی , حساب کردن (بارقام) , صفر گذاردن , برمزدراوردن , عدم , هیچ

فارسی به عربی

صفر

تافه، صفر، لا شیء، لا شیی

معادل ابجد

بازیگر سریال صفر بیست و یک

1419

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری