معنی بازیگر فیلم بازمانده روز
حل جدول
جیمز فاکس
بازمانده
فیلمی از سیف الله داد
بازیگر فیلم روز تعطیل
مری استور
بازیگر فیلم روز تمرین
دنزل واشنگتن
بازیگر فیلم روز روشن
پانته آ بهرام، مهران احمدی، روناک یونسی
کارگردان فیلم بازمانده
سیفا... داد
سیف الله داد
لغت نامه دهخدا
بازمانده. [دَ / دِ] (ن مف مرکب) وارث. باقی مانده ٔ پس از مرگ کسی. (ناظم الاطباء). خلف. ج، بازماندگان، اخلاف. اولاد. ورثه: یا ملک من شوددر بازمانده ٔ عمرم... از ملک من بیرون است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318). من از عمر نصیب برداشتم بازماندگان مرا نیکو دار تا من جان فدا کنم و این کار برآورم. (مجمل التواریخ و القصص). نعمت حق سبحانه و بحمده در بازمانده ٔ امیرماضی سایغ و ضافیه للناس است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 460). || واپس مانده ازطعام و جز آن. (ارمغان آصفی) (آنندراج). نیم خورده. تتمه. بقیه. (مهذب الاسماء). باقی مانده:
افتاد دل چو از نظر او اجل ربود
کز باز بازمانده به صیاد میرسد.
سنجر کاشی (از ارمغان آصفی) (آنندراج).
|| عقب مانده. واپس مانده. جداشده:
بزیرش نسر طایر پر فشانده
وزو چون نسر واقع بازمانده.
نظامی.
چون شمع جگرگداز مانده
یا مرغ ز جفت بازمانده.
نظامی.
|| ترکه. میراث. ارث. مرده ریگ.
فرهنگ عمید
به جا مانده: آثار بازمانده از دورۀ هخامنشیان،
آنکه پس از مرگ کسی باقی میماند، خویشاوندان فرد درگذشته،
عقبافتاده،
[قدیمی، مجاز] بینصیب، محروم،
مترادف و متضاد زبان فارسی
بهجامانده، بقیه، پسمانده، مانده، دنبالمانده، عقبمانده، واپسمانده، به هدف نرسیده، خسته، درمانده، کوفته، وارث، خلف، خویش، قوم
فرهنگ معین
عقب مانده، وارث. [خوانش: (دِ) (ص مف.)]
واژه پیشنهادی
کازو ایشی گورو
موسیقی فیلم بازمانده
مجید انتظامی
فیلمبردار فیلم بازمانده
علیرضا زرّین دست
نویسنده فیلم بازمانده
سیف ا... داد
معادل ابجد
723