معنی بازیگر فیلم دوزخ برزخ بهشت

حل جدول

واژه پیشنهادی

عربی به فارسی

برزخ

تنگه خالی , برزخ , باریکه

فارسی به عربی

برزخ

انتقال، برزخ، عالم النسیان

لغت نامه دهخدا

برزخ

برزخ. [ب َ زَ] (ع اِ) بازداشت میان دو چیز. (از ترجمان جرجانی). || حائل و بازداشت میان دو چیز و فیه قوله تعالی، بینهما برزخ لایبغیان. (منتهی الارب) (از آنندراج). چیزی که میان دو چیز دیگر حایل باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). حاجز میان دو چیز. (از اقرب الموارد). بازداشت میان دو چیز است چنانکه در قرآن است: بینهما برزخ لایبغیان. (کشاف اصطلاحات الفنون). چیزی که در میان دو چیز متخالف حائل باشد خواه از آن هر دو متخالف در خود مناسبتی داشته باشد یا نه چنانکه اعراف برزخ است میان بهشت و دوزخ و بوزینه برزخ است میان بهائم و انسان و درخت خرما و مردم گیاه برزخ است میان حیوانات و نباتات و بسد یعنی مونگا برزخ است میان نباتات و جمادات. (غیاث اللغات):
هر کش امروز قبله مطبخ شد
دانکه فرداش جای دوزخ شد
آدمی را در این کهن برزخ
هم ز مطبخ دری است در دوزخ.
سنایی.
قوی دلی که به بحرین بر او نرسد
بخار بخل که جود است در میان برزخ.
سوزنی.
|| حایل میان دنیا و آخرت و آن از زمان مرگ تا زمان قیامت باشد و هرکسی که می میرد داخل برزخ میگردد. (از اقرب الموارد). آنچه میان دنیا و آخرت باشد از وقت مرگ تا حشر. (ترجمان القرآن). ج، برازخ. (از اقرب الموارد). همستکان.اعراف. برزخ آنچه میان دنیا و آخرت باشد و آن زمانی است از وقت مرگ تا وقت نشور. (کشاف). عالمی میان مرگ و نشور. (تفلیسی):
بر سردو رهی امروز بکن جهدی
تات بی توشه نباید شد از این برزخ.
ناصرخسرو.
- عالم برزخ، عالم میان دنیا و آخرت. همستکان. عالمی میان مرگ و نشور. پیکرستان.
|| گور. (مهذب الاسماء). و آنچه در قرآن آمده است: برزخ الی یوم یبعثون. مراد از برزخ در اینجا قبر است زیرا که واقع شده است میان دنیا و آخرت. (از کشاف اصطلاحات الفنون). || خطی میان بهشت و دوزخ. (کشاف اصطلاحات الفنون از لطائف اللغات). || (اصطلاح فلسفی) برزخ در اصطلاح حکمای اشراقیان جسم را گویند و در شرح اشراق الحکمه در بیان انوار الهیه گوید در نزد حکمای اشراقی برزخ جسم است زیرا برزخ چیزی را گویند که بین دو چیز دیگر حائل باشد و اجسام کثیفه نیز دارای همین وضع باشند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). در اصطلاح حکمای اشراقی جسم را که ذاتاً تاریک است و تا به نورغیر متصل نشود روشنی پیدا نمی کند برزخ نامند. (دایره المعارف فارسی). || (اصطلاح صوفیه) برزخ در اصطلاح سالکان روح اعظم را گویند و عالم مثال را که حائل است میان اجسام کثیفه و ارواح مجرده و دنیا و آخرت را نیز برزخ گویند و پیر و مرشد را نیز. (کشاف اصطلاحات الفنون از کشف اللغات). عالم مشهود بین عالم معانی مجرده و اجسام مادی. (تعریفات جرجانی). || (اصطلاح شطاریان) برزخ صورت محسوسه ٔ مرشد باشد که آن مرشد واسطه است میان حق تعالی و مسترشد پس ذاکر را بایدکه در وقت ذکر صورت مرشد را در نظر خود متصور دارد تا از برکت آن بقرب حق تعالی برسد و خود را و کل کائنات را در هستی حق گم کند. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- برزخ الاعلی. رجوع به حکمت اشراق ص 133 شود.
- برزخ البرازخ (اصطلاح صوفیه) و آنرا جامع نیز گویند، مرتبه ٔ وحدتست که تعین اول عبارت از آنست و بنور محمدی و حقیقت محمدی نیز معین میشود. کذا فی لطائف اللغات. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- برزخ الجامع (اصطلاح صوفیه)، عبارت است از حضرت احدیت و عین اول که اصل همه ٔ برازخ است از اینرو برزخ اول و اعظم و اکبر نامیده میشود. (تعریفات). || (اصطلاح جغرافیایی) قطعه ٔ باریکی از خشکی که دو خشکی بزرگ را بهم متصل میسازد و دو قسمت آبرا از هم جدا میکند مانند برزخ پاناما که آمریکای مرکزی را بآمریکای جنوبی متصل میسازد و در آن ترعه ٔ پاناما حفر شده است. (فرهنگ فارسی معین).
|| دیوار پست. (تفلیسی). دیوار. ج، برازخ. (مهذب الاسماء).


دوزخ

دوزخ. [زَ] (اِ) جهنم. (لغت محلی شوشتر). جهنم به عقیده ٔ همه ٔ ادیان، جایی در جهان دیگر که بزه کاران را در آنجا به انواع عقوبت کیفر دهند. (یادداشت مؤلف). نقیض بهشت و نام درکات سبعه ٔ آن چنین است: 1- جهنم، جای اهل کبایر که بی توبه مرده اند. 2- لظی، جای ستاره پرستان. 3- حطمه، جای بت پرستان. 4- سعیر؛ مکان ابلیس و متتابعان او. 5- سقر، جای ترسایان. 6- جحیم، محل مشرکان. 7- هاویه، منزل منافقان وزندیقان و کفار. (از آنندراج). جای عذاب کافران. (شرفنامه ٔ منیری) (از برهان). در آیین زردشتی، جایی است در جهان دیگر که در آنجا گناهکاران جزای کارهای بدخود بینند، و آن محلی است سخت عمیق همچون چاهی بسیار تاریک و سرد دارای دمه و متعفن و جانوران موذی که کوچکترین آنها به بلندی کوه است به تنبیه روان بدکاران مشغولند. تشنگی، گرسنگی، نگونسار آویخته شدن، میخ چوبین بر چشم فرورفتن، پستان (زن) بر تنور گرم چسبیدن، به پستان آویخته شدن، زبان بریده شدن و غیره از انواع شکنجه ٔ دوزخیان است. دوزخ معادل جهنم است به اعتقاد مسلمانان، و آن محلی است پر از آتش و مملو از جانوران موذی که گناهکاران را در آنجا بسزای اعمال خود رسانند. (از دایره المعارف فارسی). مقابل بهشت. جهنم و سقر. محل گناهکاران و مشرکان در آن عالم. (ناظم الاطباء). در آیین زردشت برای دوزخ سه طبقه قائل شده اند. روان گناهکار پس از رسیدن به سر پل چنوت (صراط) در گام اول به دژمت (پندار بد) در گام دوم به دژوخت (گفتار بد) و در گام سوم به دژورشت (کردار بد) داخل شود، سپس از این مهالک گذشته به فضای تیرگی بی پایان درآید و در آنجاست دوژنگه، یعنی جهان زشت که درفارسی دوزخ شده است. (از یشتها ج 2 ص 170). هاویه. (مجمل اللغه). حنابیر. موبق. زقر. عجوز. فلق. لَظی ̍.نهابر. (منتهی الارب). جهنم. حطمه. سقر. سعیر. هاویه. (منتهی الارب) (دهار). زبانیه. (دهار):
مکن خویشتن از ره راست گم
که خود را به دوزخ بری بافدم.
رودکی.
و هر گه که تیره بگردد جهان
بسوزد چو دوزخ شود بادغر.
خسروی.
هر آن کس که پیش من آید به جنگ
نبیند به جز دوزخ و گور تنگ.
فردوسی.
بهشت است و هم دوزخ و رستخیز
ز ننگ و ز بد نیست ما را گریز.
فردوسی.
همان زشت شد خوب و شد خوب زشت
شده راه دوزخ پدید از بهشت.
فردوسی.
به پاسخ چنین گفت با شهریار
که دوزخ مرازین سخن گشت خوار.
فردوسی.
برین نیز هم خشم یزدان بود
روانت به دوزخ به زندان بود.
فردوسی.
زمین او چو دوزخ و ز تفشان
چو موی زنگیان شده گیای او.
منوچهری.
وگر اجزای جودش را گذر باشد به دوزخ بر
گلاب و شهد گرداند حمیمش را و غساقش.
منوچهری.
به بلخ اندر به سنگی برنوشته ست
که دوزخ عاشقان را چون بهشت است.
(ویس و رامین).
هر کس که آن را از فلک و کواکب و بروج داند... جای وی دوزخ بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 93).
گر آتش نمودی به دارنده راه
نبودی به دوزخ درش جایگاه.
اسدی.
در فردوس به انگشتک طاعت زن
برمزن مشت معاصی به در دوزخ.
ناصرخسرو.
هل تا بکشد به مکر زی دوزخ
دیو از پی خویشتن لگامش را.
ناصرخسرو.
گر بترسی ز تافته دوزخ
از ره طاعت خدای متاب.
ناصرخسرو.
چون دوزخی گر ابر سیاه وپرآتش است
زو بوستان چرا که بهشتی لقا شده ست.
ناصرخسرو.
دود دوزخ نبیند آنچه سخی
بوی جنت نیابد آنچه بخیل.
ناصرخسرو.
هرکش امروز قبله مطبخ شد
دان که فرداش جای دوزخ شد.
سنایی.
گردون نگری ز قد فرسوده ٔ ماست
جیحون اثری ز اشک پالوده ٔ ماست
گر سمرقند جنت دنیاست
بی تو دوزخ بود سمرقندم.
سوزنی.
یکی دوزخی باشدی سهمناک
که دوزخ از آسیب آن باشدی.
انوری.
بر سر دوزخت کند حور بهشت مالکی
در بر آتشت کند حوت فلک سمندری.
خاقانی.
روان صاحب الاعراف موقوف است تا محشر
میان جنت و دوزخ که تا رایت چه فرماید.
خاقانی.
جنت ز شرم طلعت او گشته خاربست
دوزخ ز گرد ابلق او گشته گلستان.
خاقانی.
عشق آتشی است کاَّتش دوزخ غذای اوست
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا.
خاقانی.
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ٔ ماست
فردوس دری ز وقت آسوده ٔ ماست.
خیام.
در درکات دوزخ... معذب می دارند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص).
آتش صبحی که در این مطبخ است
نیم شراری ز تف دوزخ است.
نظامی.
نشسته گوهری در بیضه ٔ سنگ
بهشتی پیکری در دوزخ تنگ.
نظامی.
زآتش دوزخ که چنان غالب است
بوی نبی شحنه ٔ بوطالب است.
نظامی.
گفت می خواهد خدا ایمان تو
تا رهد از دست دوزخ جان تو.
مولوی.
گفتش ای جان صعب تر خشم خدا
که از آن دوزخ همی لرزد چوما.
مولوی.
بی تو گر در جنتم ناخوش شراب سلسبیل
با تو گر در دوزخم خرم هوای زمهریر.
سعدی.
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف
از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است.
سعدی.
مگر کاین سیه نامه ٔ بی صفا
به دوزخ رود لعنتش از قفا.
سعدی (بوستان).
بگفت ای پسر قصه بر من مخوان
به دوزخ در افتادم از نردبان.
سعدی (بوستان).
زن بد در سرای مرد نکو
هم در این عالم است دوزخ او.
سعدی (گلستان).
- دوزخ پیش کسی آوردن، مشکلات و دشواریهای بسیار بر او عرضه کردن:
چون برون آیم از این پرسم از حال و ز کار
دوزخی پیش من آرند پر از دود سیاه.
فرخی.
- هفت دوزخ، طبقات سبعه ٔ دوزخ که عبارتند از: جهنم، لظی، حطمه، سعیر، سقر، جحیم، هاویه. (از غیاث):
باکش ز هفت دوزخ سوزان نی
زهرا چو هست یار و مددکارش.
ناصرخسرو.
در هفت دوزخ از چه کنی چارمیخشان
ویل لهم عقیله ٔ من بس عقابشان.
خاقانی.
کز یک دم خویش هفت دوزخ
در جنب نه آسمان نهادم.
عطار.
|| محل عذاب. (ناظم الاطباء). جای دودناک و دودزده ٔ تیره. (آنندراج) (انجمن آرا).
- دوزخ گوگرد، جایی که بر اثر سوختن گوگرد تیره و تاریک و دودناک شده است:
دوزخ گوگرد شد این تیره دست
ای خنک آن کس که سبک تر گذشت.
نظامی.
|| اخلاق زشت. (آنندراج) (انجمن آرا). || رشک و حسد و رقابت. (ناظم الاطباء). || رنج. (برهان). سختی و درشتی و رنج. (لغت محلی شوشتر) (ناظم الاطباء). || شکم. || مصاحب و رفیق بد. (ناظم الاطباء). کنایه از صحبت ناجنس نزد عشاق. (لغت محلی شوشتر) (از برهان). || در لهجه ٔ امروز آذربایجان [خلخال] دام مخصوصی را گویند که برای شکار پرندگان تعبیه کنند.

فرهنگ معین

برزخ

(اِ.) حایل بین دو چیز، حد فاصل میان بهشت و جهنم، (ص.) ناراحت، عصبانی، ناخشنود. [خوانش: (بَ زَ) [ع.]]

فرهنگ فارسی آزاد

برزخ

بَرزَخ، حائل بین دو چیز، واسِط و در میان مانند باریکه‌ای از زمین بین دو دریا، در اصطلاح اسلامی یا بقولی فاصله بین مرگ تا قیامت و بقولی محلی بین جهنم و بهشت، ایضاً به عالَم و حالت نیز می‌گویند،

تعبیر خواب

دوزخ

اگر کسی بیند در دوزخ شد و بیرون نیامد، دلیل کند که عاصی و بدکار است و توبه باید کند و به سوی حق تعالی بازگردد، زیرا اجلش نزدیک است. اگر توبه نکند، بیم آن باشد که به کافری بمیرد. اگر بیند دوزخ را و از آن رنجی و گزندی به تن او نرسید، دلیل که در رنج و غم دنیا گرفتار شود وبه آخر سلامتی یابد. اگر بیند در دوزخ رفت و ندانست کِی بدانجا رفت، پیوسته در جهان مدبر و مخذول و تنگ روزی باشد. اگر بیند که طعام و شراب آنجا می خورد و در آتش می سوخت، دلیل که در جهان کردار بد می کند و در آخرت بلای او بود. اگر بیند فرشته موی پیشانی وی بگرفت و به دوزخ رفت، دلیل که به گناه کردن بمیرد. اگر بیند از غذای دورخ چیزی بخورد، مانند زقوم، دلیل است که به علم باطل و مجهول مشغول شود، که آن علم وبال او بود، یا خون ناحق کند. اگر بیند شمشیر کشید و به دوزخ رفت، دلیل که سخن فحش و منکر گوید. اگر بیند آتش دوزخ همی خورد، دلیل است که مال یتیمان خورد. اگر بیند که آتش نزدیک دوزخ می افروخت، دلیل که او را کاری صعب پیش آید، از جهت پادشاهی. جابر مغربی گوید: اگر بیند او را کشان کشان به دوزخ بردند، دلیل که عاقبت او به کفر کشد. اگر بیند بانگ آتش دوزخ می شنید دلیل که هیبت و سیاست پادشاه بدو رسد. اگر بیند که در نزدیک دوزخ قرار گرفت دلیل که جهان بر وی دشوار شود. - محمد بن سیرین

دیدن دوزخ به خواب شش وجه است. اول: خشم گرفتن خدای تعالی بر وی. دوم: مبتلا شدن به گناه. سوم: جور سلطان ستمگر. چهارم: رنج و مصیبت. پنجم: خذلان. ششم: مال یتیمان و ربا خوردن. - امام جعفر صادق علیه السلام

مترادف و متضاد زبان فارسی

دوزخ

آتش، جهنم، درک، سقر، نار، نیران، هاویه،
(متضاد) بهشت، فردوس

فرهنگ فارسی هوشیار

نشات برزخ

خوان همیستگان خوان برزخ

معادل ابجد

بازیگر فیلم دوزخ برزخ بهشت

2533

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری