معنی بازیگر فیلم قداره کشتار

حل جدول

بازیگر فیلم قداره کشتار

آنتونیو باندراس


قداره

توانستن، آماده ساختن، جنگ افزاری شبیه شمشیر پهن و کوتاه، نوعی قمه


کشتار

قتل عام

فیلمی با بازی کیت وینسلت

لغت نامه دهخدا

قداره

قداره. [ق َدْ دا رَ] (اِ) نوعی از شمشیر است که به هندی کوکتی کاکهانده خوانند. (آنندراج). قمه. نوعی قمه. رجوع به غداره شود.


کشتار

کشتار. [ک ِ] (ن مف) زرع (از: کشت + ار، علامت صفت مفعولی). کِشتَه. (یادداشت مؤلف):
بد به تن خویش چو خود کرده ای
باید خوردنت ز کشتار خویش.
ناصرخسرو.

کشتار. [ک ُ] (ن مف) (مرکب از کشت + ار، پسوند اسم مصدر و صفت مفعولی) کشته. مقتول. جانور بسمل کرده را گویند که به عربی مذبوح خوانند. (برهان). ذبیحه: به بخت النصر ایدون گفتند که دانیال و یاران وی دینی دیگر دارند و از کشتار تو نخورند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
هنوز پنج یکی پیش میر برده نبود
از آن شکاری کز تیر میر شد کشتار.
فرخی.
گاه گوید زین بباید خورد کاین پاکست و خوش
گاه گوید نی نشاید خورد کاین کشتار نیست.
ناصرخسرو.
اگر این سگ یا یوز عادت دارد که کمین کند پس ناگاه به صید جهد روا باشد کشتاراو خوردن. (راحه الصدور راوندی). او مذکی باشد و کشتار او حلال باشد و پاکیزه. (تفسیر ابوالفتوح ج 2). این انواع را کشتار شناختند بر طریقه و اعتقاد خود. (تفسیر ابوالفتوح ج 2). مذهب بیشتر فقها آن است که اگر دریابند آن را و در او حیات باشد و بکشند کشتار بود و آن را که ندانند در او حیات است کشتار نبود. (تفسیر ابوالفتوح ج 2).
- بازار کشتاران، بازار قصابان: مگر وقتی به بازار کشتاران برمی گذشت قصابی گوسفندی را سلخ می کرد. (چهار مقاله ٔ نظامی عروضی).
|| (اِمص) قتل. مقاتله. تقاتل. ذبح. خونریزی. عمل کشتن. قتال.
- کشتار کردن، ذبح کردن. قتل کردن. (از ناظم الاطباء). سر بریدن گوسفند و گاو برای اکل.
- || قتال کردن. جنگ کردن. خونریزی کردن. (یادداشت بخط مؤلف).

فرهنگ معین

قداره

(قَ دّ رِ) [معر.] (اِ.) جنگ افزاری شبیه شمشیر پهن و کوتاه.، ~بستن برای کسی کنایه از: قصد جان کسی را داشتن.


کشتار

(کُ) [په.] (اِمص.) ذبح، قتل.

فرهنگ عمید

قداره

حربه‌ای راست، پهن، و سنگین،


قداره بند

کسی که قداره به کمر ببندد،
[مجاز] کسی که با توسل به‌زور به مقاصد خود می‌رسد،

گویش مازندرانی

قداره

نوعی تاوه ی بسیار بزرگ با دو دسته ی کوتاه در طرفین، کاسه...

فرهنگ فارسی هوشیار

قداره

‎ توانایی توانستن، آماده ساختن، توانگری ترکی تازی گشته (معرب) از ریشه ی سنسکریت پارسی است کتاره در این خانه چهار ستت مخالف کشیده هر یکی بر تو کتاره (ناصر خسرو کوادیانی)


کشتار

بسیار کشتن، قلع و قمع کردن

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

بازیگر فیلم قداره کشتار

1631

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری