معنی بازیگر نقش سپهبد رزمآرا
حل جدول
احمد نجفی
نقش بازیگر
رل
بازیگر نقش شرلوکهولمز
جودلاو
بازیگر نقش ابوسفیان
فرهنگ
بازیگر نقش ابوالفتح
علی نصیریان
بازیگر نقش افسون
ایرج راد
پوراندخت مهیمن
زهره حمیدی
افسر اسدی
بیتا بادران
حدیث فولادوند
آتش تقیپور
رامبد شکرآبی
بازیگر نقش راکی
استالونه
مترادف و متضاد زبان فارسی
لغت نامه دهخدا
سپهبد. [س ِ پ َ ب َ / ب ُ] (اِ مرکب) مخفف «سپاهبد» = «اسپهبد» = اسپاهبد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). سپه سالار و خداوند و صاحب لشکر را گویند چه سپه به معنی لشکر و بدین معنی صاحب و خداوند باشد و بعربی اصفهبد خوانند. (برهان). سپه سالار. (لغت فرس اسدی). سردار و سپه سالار:
چنین گفت طوس سپهبد بشاه
که گر شاه سیر آمد از تاج و گاه.
فردوسی.
سپهبد چو باد اندرآمد ز جای
باسب سمند اندر آورد پای.
فردوسی.
سپهبدی که چو خدمتگران بدرگه اوست
جمال ملک در آن طلعت جهان آرای.
فرخی.
پذیره ناشده او را سپهبد
به درگاهش درآمد شاه موبد.
(ویس و رامین).
شهی که همچو سکندر سپهبدان دارد
سنان گذار و کمند افکن و خدنگ انداز.
سوزنی.
اعظم سپهبد آنکه کشد تیغ زهرفام
زهره ز بیم شرزه ٔ هیجا برافکند.
خاقانی.
جان عطار از سپاه سرّ عشق
در دو عالم شد سپهبد والسلام.
عطار.
|| بعضی گویند سپهبد نامی است مخصوص پادشاهان طبرستان که دارالمرز باشد چنانکه قیصر مخصوص پادشاهان ترکستان. (برهان). رجوع به اسپهبد و اسپهبدان طبرستان شود.
سپهبد شهریارکوه
سپهبد شهریارکوه. [س ِ پ َ ب ُ / ب ُ دِ ش َ] (اِخ) پادشاهان ناحیت کوه قارن بدیلمان و مقر آنان به قصبه ٔ پریم بلشکرگاهی است بر نیم فرسنگی. رجوع به حدود العالم چ دانشگاه تهران ص 147 و رجوع به اسپهبدان طبرستان شود.
فرهنگ معین
(س پَ بُ) (اِمر.) سردار لشکر.
فرهنگ عمید
سپهسالار
صاحب منصب ارشد، بالاتر از سرلشکر،
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) سردار لشکر سالار سپاه امیر الجیش فرمانده سپاه، درجه ایست نظامی بالاتر از سر لشکر و پایین تر از ارتش بد.
واژه پیشنهادی
مارشال
معادل ابجد
1212