معنی باشخصیت
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
متشخص، بامنش، فرهیخته، ممتاز، برجسته، محترم،
(متضاد) بیشخصیت
متشخص
برجسته، سرآمد، باشخصیت، متعین، متمایز، محترم، ممتاز،
(متضاد) بیسروپا
خوشمنش
باشخصیت، خلیق، خوشاخلاق، خوشخو، خوشرو، سازگار،
(متضاد) بدمنش
باحیثیت
آبرودار، آبرومند، باآبرو، باشخصیت، محترم، معتبر،
(متضاد) بیاعتبار، بیحیثیت
محترم
ارجمند، باآبرو، بااعتبار، باشخصیت، بزرگوار، شخیص، شریف، حرمتدار، با حرمت، عزتمند، قابل احترام، عزیز، گرامی، گرانقدر، گرانمایه، متشخص، محتشم، معز، معزز، معظم، مکرم، مکرم، موقر،
(متضاد) بیحیثیت، خوار
حسابی
درست، دقیق، صحیح، حسابدان،
(متضاد) بیحساب، باشخصیت، متشخص، محترم، تمام، کمال، بقاعده، مربوط به حساب، منطقی، معقول، خوب، ممتاز، عالی، مطلوب، دلخواه، زیاد، کامل 01 قابلتوجه، قابلملاحظه، شایان، معقول، منطقی،
فرهنگ عمید
کس بودن، انسان بودن، باشخصیت بودن،
فرهنگ معین
(حِ یَ) [فا - ع.] (ص مر.) باآبرو، محترم، باشخصیت. مق بی حیثیت.
لغت نامه دهخدا
خواجه شمار. [خوا / خا ج َ / ج ِ ش ُ] (اِ مرکب) بزرگ. کسی که در شمار خواجگان باشد. بانام. باشخصیت: خواجه... بطارم رفت و جمله ٔ خواجه شماران و اعیان و صاحب دیوان رسالت. (تاریخ بیهقی).
باوجود
باوجود. [وُ] (ص مرکب) باکفایت. باعرضه. باشخصیت. کس. صاحب وجود. || (بکسرِحرف آخر یعنی «دال »، حرف اضافه ٔ مرکب و گاه حرف ربطمرکب) اگرچه. با وصف ِ. (آنندراج). با وجود اینها. با همه ٔ اینها. با این وجودها. و رجوع به وجود شود.
سخن بزرگان
هنگام ازدواج بیشتر با گوشهایت مشورت کن تا با چشمهایت.
داماد زشت و باشخصیت بهتر از داماد خوش صورت و بی لیاقت است.
برای آدم بهانه گیر همیشه بهانه وجود دارد.
دوست و مگس هر دو در تابستان پدیدار می شوند
دوستی وصله شده به ندرت به کیفیت سابق باز می گردد.
هرمان هسه
تا هرچه بیشتر "ممکنها" آفریده شوند، بیدرنگ باید به بررسی "غیرممکنها" پرداخت.
یک آموزگار، بودن ده تا کُرهخر را در کلاس درس، به یک دانشآموز باهوش برتری میدهد. براستی، حق با اوست، چون وظیفه ی او پرورش روح هوش و استعداد نیست، بلکه باید حساب دان، لاتینشناس و افراد با ایمان تربیت کند.
افراد شجاع و باشخصیت، همیشه از نظر دیگران گمراهکننده و زبون هستند.
بهره ی ما از جامعه ی بشری، بیماری روحخراش تکنیک و ملی گرایی است.
در غروب جوانی، نفسپرستی به پایان میانجامد؛ در زمان پیری، خدمت به مردم آغاز میگردد.
پاکدل را کسی باور نمی کند، مگر پاکدل.
لطافت، نیرومندتر از سختی، آب قوی تر از صخره و عشق تواناتر از بیرحمی است.
اگر از کسی متنفری، از قسمتی از خودت در او متنفری؛ چیزی که از ما نیست نمی تواند افکار ما را آشفته کند.
اوج همهی بذلهگوییها به آنجا می رسد که انسان، خویشتن خویش را نیز به مسخره میگیرد.
انسانهای بزرگ در نظر جوانان مانند کشمش های روی کیک تاریخ هستند.
بر گامهای برداشته شده و بر مرگهای رخ داده، نباید افسوس خورد.
کنیم.
دانش را میتوان مبادله کرد، ولی خرد را نه. خرد را میتوان یافت، با آن زندگی کرد، مجهز به آن شد، به کمک آن به شگفتیها دست یافت؛ ولی هیچکس نمیتواند آن را مبادله کند و یاد بدهد.
معادل ابجد
1403