معنی بامبول
لغت نامه دهخدا
بامبول. (اِ) تُنبُل (درتداول عامه). حیله و مکر در کاری. (فرهنگ نظام). کَلَک. دوز و کلک. حقه. نادرستی. تزویر. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده). مکر. تقلب. شیوه. رنگ. دغل: هزاربامبول میزند، هزار شیوه میزند. (یادداشت مؤلف).
فرهنگ معین
(اِ.) حقه، تزویر.
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
حقه، حقهبازی، کلک، گول، نیرنگ، دوزوکلک
فارسی به انگلیسی
Gyp, Trick
فرهنگ فارسی هوشیار
حیله و مکر در کاری، حقه، نادرستی، دوز و کلک، تزویر، تقلب
فرهنگ عوامانه
حقه.
معادل ابجد
81