معنی باور
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
پذیرفتن سخن، یقین، اعتقاد. [خوانش: (وَ) [په.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
یقین، اعتقاد،
عقیده،
* باور داشتن: (مصدر متعدی)
باور کردن،
سخن کسی را راست و درست پنداشتن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اعتقاد، ایقان، ایمان، عقیده، باورداشت، برداشت، پذیرش، قبول، زعم، گمان
فارسی به انگلیسی
Acceptance, Belief, Credence, Credit, Idea, Notion, Opinion, Persuasion, Sentiment
فارسی به عربی
اعتقاد
نام های ایرانی
پسرانه، مرز میان دو کشتزار (نگارش کردی: باوهر)
دخترانه، مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یایقین انسان می شود
فرهنگ فارسی هوشیار
تصدیق سخن، قبول داشتن
فرهنگ پهلوی
قبول کردن، پذیرفتن
معادل ابجد
209