معنی بخشی از ایوان کسری

حل جدول

بخشی از ایوان کسری

کاخ کسری


کاخ کسری

بخشی از ایوان کسری


کسری

لقب پادشاهان ساسانی

لغت نامه دهخدا

ایوان کسری

ایوان کسری. [اَی ْ ن ِ ک ِ را] (اِخ) مشهورترین بنایی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان آنرا طاق کسری یا ایوان کسری گویند. هنوز ویرانه ٔ آن در محله ٔ «اسپانبر» در مداین موجب حیرت سیاحان است. ساختمان این بنا را بخسرو اول نسبت میدهند. مجموع خرابه های این کاخ و متعلقات آن مساحتی بعرض و بطول 400 * 300 متر را پوشانیده است. در این مساحت آثار چند بنا دیده میشود. علاوه بر طاق کسری، عمارتی است در فاصله ٔ 100 متر در مشرق طاق و تلی که معروف به «حریم کسری » است. طاق کسری تنها قسمتی است ازمحل عمارت که اثرقابل توجهی از آن باقی است. تا سال 1888 م. نما و تالار بزرگ مرکزی برپا بود، اما در آن سال جناح شمالی خراب شد و اکنون جناح جنوبی نیز در شرف انهدام است. در وسط این جلوخان دهانه ٔ طاق بزرگ بیضی شکل نمایان است که عمق آن تا آخر بنا پیش رفته است. طاق کسری مقر معمولی شاهنشاه بود. حیرت و اعجاب بینندگان بیشتر بعلت عظمت و شکوه و ضخامت اضلاع آن است. مسلمانان پس از فتح تیسفون ایوان مداین (طاق کسری) را برای مسجد اختیار کردند و گویند امیرالمؤمنین علی (ع) در همین ایوان نماز بجا آورد. (فرهنگ فارسی معین): ایوان کسری را بمداین.... شاپورذوالاکتاف بنا کرد و از بعد او چند پادشاه عمارت همی کردند تا بر دست نوشیروان عادل تمام شد. (نوروزنامه).
چو صیتش در افواه دنیا فتاد
تزلزل در ایوان کسری فتاد.
سعدی.


کسری

کسری. [ک ِ را] (اِخ) عنوان پرویزبن هرمزبن انوشیروان. خسرو دوم.

کسری. [ک ِ را] (اِخ) خسرو. نام انوشیروان عادل. (ناظم الاطباء) (برهان). لقب نوشیروان. (آنندراج) خسرو اول:
جزای حسن عمل بین که روزگار هنوز
خراب می نکند بارگاه کسری را.
ظهیر فاریابی.
رجوع به انوشیروان شود.

کسری. [ک ِ / ک َری ی] (ع ص نسبی) منسوب به کسری، یعنی خسروی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و مفتوح و مکسور بودن کاف به سبب نسبت به کِسری و کَسری است. (از اقرب الموارد). رجوع به کِسری و کَسری شود.

کسری. [ک َ را] (ع ص، اِ) ج ِ کسیر به معنی شکسته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).

کسری. [ک ِ را / ک َ را] (معرب، اِ) خسرو را گویند. ج، اکاسره، کساسره، اکاسر، کسور. (ناظم الاطباء). لقب هریک از پادشاهان عجم. (از برهان) (از آنندراج). لقب پادشاه فارس معرب خسرو یعنی پادشاه پادشاهان و صاحب شوکت بسیار و فراخ ملک. ج، اکاسره، کساسره، اکاسر، کُسور علی خلاف القیاس و القیاس کِسرَون. (منتهی الارب). اسم پادشاه فارس چنانکه پادشاه روم را قیصر نامند و ترک را خاقان و یمن را تُبَّع و حبشه را نجاشی و قبط را فرعون و مصر را عزیز و مانند آن، و این معرب خسرو فارسی است و معنایش فراخ ملک است. ج، اکاسره، کساسره، اکاسر، کسور است و به قیاس باید کسرون شود و چون کاف مکسور باشد نسبت به آن کِسری ّ و کِسرَوی است و مفتوح باشد کَسرَوی ّ. (از اقرب الموارد).

فرهنگ فارسی هوشیار

کسری

خرده شماره ی خرده پارسی تازی گشته خسرو کم کمبود کمداشت (صفت) منسوب به کسر، مبلغی که از چیزی کسر آمده و نقصان دارد. یا جمله کسری. هر کسر بزرگتر از واحد را جمله کسری می گویند. ‎ (اسم) عنوان انوشروان عادل خسرو اول، عنوان پرویز ابن هرمز بن انوشروان خسرو دوم، (اسم) عنوان هر یک از شاهنشاهان ساسانی جمع: اکاسر اکاسره. (اسم) کسری: (جزای حسن عمل بین که روز گار هنوز خراب می نکند بارگاه کسری را خ) (ظهیر فاریابی)

فرهنگ عمید

کسری

عنوان هریک از پادشاهان ساسانی،

فارسی به عربی

کسری

تسرب، جزیی، قله، نقص

فرهنگ معین

کسری

منسوب به کسر، مبلغی که از چیزی کسر آمده و نقصان دارد. [خوانش: (کَ) [ع - فا.] (ص نسب.)]

خسرو و پادشاه، نام انوشیروان، جمع اکاسره. [خوانش: (کَ یا کِ را) [معر.] (اِ.)]

نام های ایرانی

کسری

پسرانه، کسرا، معرب از فارسی، خسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد

معادل ابجد

بخشی از ایوان کسری

1278

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری