معنی بخش بین قرنیز و پایه ستون

حل جدول

فارسی به عربی

پایه ستون

ممشی، موطی

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

قرنیز

پیش‌آمدگی باریک بالای در و پنجره شبیه حاشیه یا سایبان که از آجر یا سیمان می‌سازند،


ستون

پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود، پایه‌ای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند،
(نظامی) دسته‌ای از سربازان که پشت سر هم در یک خط حرکت کنند،
دیرک خیمه،
نوشته‌ای که به‌صورت عمودی، و موازی نوشتۀ دیگر قرار می‌گیرد،
چوب کلفت و بلند که آن ‌را عمودی در زیر سقف به‌جای جرز و پایه کار بگذارند،
بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است،
[مجاز] پشتیبان، تکیه‌گاه،
* ستون پنجم: [مجاز] گروهی که در داخل کشوری به طور پنهانی به نفع کشور دیگر کار کنند و زمینۀ پیروزی او را فراهم سازند،
* ستون فقرات: (زیست‌شناسی) ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک‌تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند. ستون مهره‌ها، تیرۀ پشت،

فرهنگ معین

قرنیز

سایه بانی که از آجر و سیمان بالای پنجره ها و درهای ساختمان می سازند، نوار باریکی از سنگ، موزاییک و مانند آن در پایین دیوار که برای پیشگیری از کثیف شدن آن نصب می کنند. [خوانش: (قَ) (اِ.)]


پایه

شالوده، اساس، رتبه، درجه، ستون چهارگوش و بلند، میله یا ستونی که چیزی روی آن قرار گیرد، جنسیت گیاه (یک پایه یا دو پایه). [خوانش: (یِ) [په.] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

قرنیز

برگرفته از قرناس تازی رخبام (اسم) جدولی که از آجر یا سیمان در جهت خارجی ایوان بشکل پیش آمدگی باریک بالای در و پنجره مانند حاشیه یا سایبان سازند.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قرنیز

رخبام

لغت نامه دهخدا

ستون

ستون. [س ُ] (اِ) عماد. عمود. پهلوی «ستون »، اوستا «ستونه » (ستون)، هندی باستان «ستهونا» (ستون)، کردی «ستون »، «ایستون »، افغانی «ستن ». و رجوع کنید به استون. جرز استوانه ای شکل که سقف و اجزاء بنا را نگاه میدارد. عمود. دیرک خیمه و جز آن. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). پایه ٔ سنگی یا چوبی یا سیمانی که در زیر بنا سازند:
گنبدی نهمار بربرده بلند
نش ستون از زیر و نز برسوش بند.
رودکی.
نه پاویر باشد ترا نه ستون
نه دیوار خشت و نه آهن درا.
رودکی.
بیاراست آخر بسنگ اندرون
ز پولادمیخ و ز خارا ستون.
فردوسی.
بدان دِزْش بردند بر کوهسار
ستون آوریدند از آهن چهار.
فردوسی.
چون نگاه کرده اید اصل ستون است و خیمه بدان بپایست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386).
در او شش ستون خیمه ٔ نیلگون
ز سیمش همه میخ و از زر ستون.
اسدی.
کفشگرزن را بکوفت و محکم در ستون بست. (کلیله و دمنه).
بلی هر کس از بهر ایوان خویش
ستونی کند بر ستودان خویش.
نظامی.
بسرپنجه شدی با پنجه ٔ شیر
ستونی را قلم کردی بشمشیر.
نظامی.
ملاح گفت کشتی را خللی است یکی را از شما که زورآورتر است باید که بر این ستون رود و زمام کشتی بگیرد تا از... (گلستان سعدی).
ستون خانه شکستی فرود آن بنشین
طناب خانه گسستی نشیب آن بگذار.
قاآنی.
- دست زیر زنخدان ستون شدن، آدمی را در حالت حیرت و تعجب دست زیر زنخ ستون میشود. (از آنندراج):
باران اشک خانه ٔ مردم خراب کرد
دستم هنوز زیر زنخدان ستون شود.
میرخسرو (از آنندراج).
- دست زیر زنخ ستون کردن، بچنین حالت در اندیشه فرو رفتن. تفکر کردن. بفکر در شدن:
ورا دید با دیدگان پر زخون
بزیر زنخ دست کرده ستون.
فردوسی.
- ستون پنجم، گروهی که در کشوری به زیان آن کشور و به سود بیگانه فعالیت کنند. این نام از زمان جنگ داخلی اسپانیا به جاسوسان هریک از دو طرف که در داخل واحدهای دیگری فعالیت جاسوسی داشته، گفته اند.
- ستون راست، استوانه ٔ قائم. (التفهیم ص 26).
- ستون فقرات، تیره ٔ پشت.
- ستون کژ، استوانه ٔ مایل. (التفهیم ص 26).
|| مجازاً، بمعنی اساس. پایه. اصول:
ستون خرد داد و بخشایش است
در بخشش او را چو آرایش است.
فردوسی.
ستون خرد بردباری بود
چو تیزی کنی تن بخواری بود.
فردوسی.
|| پشتیبان. تکیه گاه. آنکه یا آنچه استواری بدان بسته است:
همان نامور رستم پیلتن
ستون کیان نازش انجمن.
فردوسی.
تو فرزندی و نیک خواه منی
ستون سپاهی و ماه منی.
فردوسی.
ستون دولت و دین شهریار ابومنصور
که هست زیر زنخ دست دشمنانْش ستون.
قطران.
|| هر یک از قسمتهای عمودی صفحه ٔ کتاب یا روزنامه یا مجله که صفحه را بدان قسمت ها بخش کرده باشند: صفحه ٔ پنجم، ستون دوم یا ستون سوم (در مطبعه).


پایه پایه

پایه پایه. [ی َ / ی ِ ی َ / ی ِ] (ق مرکب) پلّه پلّه. اندک اندک. تدریجاً:
چو خواهی کسی راهمی کرد مه
بزرگیش جز پایه پایه مده.
اسدی.
در تأنی گوید ای عجول خام
پایه پایه برتوان رفتن ببام.
مولوی.

گویش مازندرانی

ستون

ستون

تعبیر خواب

ستون

دین ستون به خواب، خداوند خانه و اسلام بود. اگر بیند که ستونی داشت راست و قوی، دلیل که در راه دین ثابت بود. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

معادل ابجد

بخش بین قرنیز و پایه ستون

1871

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری