معنی بدبختی

لغت نامه دهخدا

بدبختی

بدبختی. [ب َ ب َ] (حامص مرکب) ادبار و عدم مساعدت بخت و اقبال و بی نصیبی. (ناظم الاطباء). شقوه. شقاء. (منتهی الارب) (دهار). شقاوت. (مهذب الاسماء). سیاه روزی. سیه روزی. سیه روزگاری. سؤحظ. (یادداشت مؤلف):
رهانید یزدان از آن سختیم
از آن گرم و تیمار و بدبختیم.
فردوسی.
کاهلی شاگرد بدبختی است. (قابوسنامه).
اسب آزت سوی بدبختی برد
زین ِ بخت بد فرونه بی جدال.
ناصرخسرو.
مرا هم بخت بد دامن گرفتست
که این بدبختی اندر من گرفتست.
نظامی.
درم داری که از سختی درآید
سرو کارش ببدبختی گراید.
نظامی.
قباپوستینی گذشتش بگوش
ز بدبختیش درنیامد بدوش.
سعدی (بوستان).
اگر مرد درویش در سختی است
بگویند از ادبار و بدبختی است.
سعدی (بوستان).
ببدبختی و نیکبختی قلم
برفته ست و ما بی خبر در شکم.
سعدی (بوستان).
- بدبختی وار، بی نصیبی. بی طالعی. حقارت. (ناظم الاطباء).
- بدبختی کهین، شقاء اصغر به اصطلاح منجمان. (از التفهیم ص 467).
- بدبختی مهین، شقاء اکبر، به اصطلاح منجمان. (از التفهیم ص 467).
- بدبختی میانه، شقاء اوسط به اصطلاح منجمان. (التفهیم ص 467).

فرهنگ عمید

بدبختی

نگون‌بختی، شوربختی،

حل جدول

بدبختی

بیچارگی

زجر

ادبار

شقاوت

ادباری

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدبختی

ادبار، بداقبالی، بی‌طالعی، بیچارگی، تیره‌روزی، تیره‌بختی، سیاه‌بختی، سیه‌روزی، شوربختی، شوریده‌بختی، ضراء، فلاکت، نکبت، نگون‌بختی،
(متضاد) بداقبالی، خوشبختی، خوش‌شانسی، نیکبختی

فارسی به انگلیسی

بدبختی‌

Adversity, Curse, Desolation, Evil, Misery, Plight

فارسی به عربی

بدبختی

تعاسه، حادثه، سوء الحظ، عکس، قضاء وقدر، کارثه، مصیبه

فارسی به ایتالیایی

بدبختی

miseria

sciagura

فارسی به آلمانی

بدبختی

Gegenteil (m), Rückseite (f), Schicksalsschlag [noun], Umkehren, Unglu.ck

معادل ابجد

بدبختی

1018

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری