معنی بدخصال
لغت نامه دهخدا
بدخصال. [ب َ خ ِ] (ص مرکب) بدطبیعت. بدحالت. بدصفات. بدخصلت. (ناظم الاطباء). بد افعال و کردار. (آنندراج):
بد که گوید زو مگر بدنیتی
بدخصال و بدفعال و بدنشان.
فرخی.
کسی گفت از این بنده ٔ بدخصال
چه خواهی، هنر یا ادب یا جمال ؟
سعدی (بوستان).
حل جدول
بدکردارِ بداندیش
مترادف و متضاد زبان فارسی
بدخلق، بدخو، بدعادت، بدخصلت،
(متضاد) نیکخصال، نیکخصلت
معادل ابجد
727