معنی بددماغ

لغت نامه دهخدا

بددماغ

بددماغ. [ب َ دَ/ دِ] (ص مرکب) بدمزاج و ناقانع. (آنندراج). آن که بدشواری خشنود گردد و ناراضی از هر چیزی. (ناظم الاطباء). که زود رنجد. که زود قهر کند. || متکبر. پرافاده. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ فارسی معین).

حل جدول

بددماغ

صفت آدم خودپسند، صفت آدم پرافاده

معادل ابجد

بددماغ

1051

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری