معنی بدسری

لغت نامه دهخدا

بدسری

بدسری. [ب َ س َ] (حامص مرکب) بدرفتاری. سؤرفتار. سؤمعامله. کج تابی. ناسازگاری. ناسازواری. سؤمعاشرت. بدتابی: نشوز؛ بدسری کردن با شوی. ناسازواری کردن با کسی. سر بدسری گذاشتن با کسی. بنای بدسری گذاشتن با کسی. (از یادداشتهای مؤلف).

حل جدول

بدسری

نافرمانی

فرهنگ فارسی هوشیار

بدسری

ناسازگاری، سوءرفتار

معادل ابجد

بدسری

276

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری