معنی بدطینت

لغت نامه دهخدا

بدطینت

بدطینت. [ب َ ن َ] (ص مرکب) بدخلق و بدخواه. (ناظم الاطباء). بدسرشت و بدمزاج. (آنندراج). بدنهاد. بدفطرت. بدجبلت. که بد دیگران خواهد. (یادداشت مؤلف). مقابل خوش طینت. || متعدی. ظالم. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

بدطینت

بدسرشت، بدنهاد،

حل جدول

بدطینت

بدذات

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدطینت

بداصل، بدخواه، بدذات، بدسگال، بدنفس، بدنهاد، خباثت‌پیشه، خبیث،
(متضاد) خوش‌طینت، نیک‌سرشت

فارسی به عربی

بدطینت

خبیث، شریر

فرهنگ فارسی هوشیار

بدطینت

(صفت) بدسرشت بد ذات بدنهاد مقابل خوش طینت.

معادل ابجد

بدطینت

475

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری