معنی بدقدم

لغت نامه دهخدا

بدقدم

بدقدم. [ب َ ق َ دَ] (ص مرکب) شوم قدم. (آنندراج). بدشگون. بدفال. (ناظم الاطباء). نامبارک پی. شوم پی. مقابل، خوش قدم (مبارک پی). فرخ قدم. (یادداشت مؤلف):
بدقدم مانند طاوس است در کیشم همای
بس که دیدم دولت ایام را بی اعتبار.
اثر (از آنندراج).

فرهنگ عمید

بدقدم

کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، شوم، سبزپا،


خشک پی

بدقدم، شوم،


پاسبز

بدقدم،
دلال، میانجی،


سبزقدم

بدقدم، شوم، نامبارک،
بدبخت. * سبزپا،

حل جدول

بدقدم

پاسنگین


پاسنگین

بدقدم

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدقدم

بدشگون، شوم، نافرخ، نحس،
(متضاد) خوش‌قدم، فرخ‌پی، مبارک‌پی


نیک‌پی

خوش‌قدم، خوش‌یمن، مبارک‌پی، میمون،
(متضاد) بدقدم


خوش‌پی

خوش‌قدم، مبارک‌پی، فرخنده‌پی،
(متضاد) بدقدم

فرهنگ فارسی هوشیار

بدقدم

نامبارک، پی، بدفال

واژه پیشنهادی

گویش مازندرانی

دلوپا

بدقدم، سست عنصر


تش قدم

آدم نحس – بدقدم

فرهنگ معین

سبزپا

(سَ) (ص مر.) شوم، بدقدم.

معادل ابجد

بدقدم

150

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری