معنی بدن و جسم

حل جدول

بدن و جسم

تن، هیکل، اندام


جسم

هیکل و بدن


جسم و پیکر

بدن


بدن

تن، جسم و پیکر

کالبد، جسم و پیکر

فرهنگ فارسی هوشیار

جسم

تن و اعضاء بدن

عربی به فارسی

جسم

جسد , تنه , تن , بدن , لا شه , جسم , بدنه , اطاق ماشین , جرم سماوی , دارای جسم کردن , ضخیم کردن , غلیظ کردن , مقصود , شی ء

فرهنگ معین

جسم

(جِ) [ع.] (اِ.) بدن.

فرهنگ عمید

جسم

بدن، تن،
هرچیزی که دارای طول و عرض و عمق باشد و قسمتی از فضا را اشغال کند،


بدن

(زیست‌شناسی) جسم انسان غیر از سر، تن،
[قدیمی] جسم برخی از اشیا: بدن شمع،

مترادف و متضاد زبان فارسی

جسم

بدن، پیکر، تنه، تن، کالبد، جرم

فارسی به عربی

جسم

جسم، لحم، ماده، مساله، معدن، معظم


بدن

جسم

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به آلمانی

جسم

Hauptteil (m), Körper (m), Leib (m)

معادل ابجد

بدن و جسم

165

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری