معنی بدیمن

لغت نامه دهخدا

بدیمن

بدیمن. [ب َ ی ُ] (ص مرکب) بدفال و شوم و نامبارک. (ناظم الاطباء). شوم و نامبارک. (آنندراج). این ترکیب به غلط شبیه تر است ولی استعمال شده است و هم امروز متداول است. (یادداشت مؤلف): احطب، مرد بدیمن. احص، شمشیر بدیمن. (منتهی الارب).

فارسی به انگلیسی

بدیمن‌

Evil, Hoodoo, Inauspicious, Portentous, Sinister

فارسی به ترکی

فرهنگ معین

بدیمن

(بَ. یُ) (ص.) بدشگون، ناخجسته، شوم.

فرهنگ عمید

بدیمن

شوم، نامبارک، نحس،

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدیمن

بدقدم، بدشگون، شوم، شوم‌قدم، ناخجسته، نامبارک، نامیمون، نحس،
(متضاد) خوش‌یمن، سپیدپا، هماگون، مبارک، خجسته‌پی

فارسی به عربی

بدیمن

سیی الحظ، شریر، منذر بسوء العاقبه

فرهنگ فارسی هوشیار

بدیمن

نا مبارک، شوم، بدبخت

انگلیسی به فارسی

ominous

بدیمن


portentous

بدیمن


sinister

بدیمن


sinistral

بدیمن

معادل ابجد

بدیمن

106

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری