معنی برآمدگی
لغت نامه دهخدا
برآمدگی. [ب َ م َ دَ / دِ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی برآمده. نتو. حدبه. محدب بودگی. برجستگی. || بلندی و ارتفاع در جایی یا عضوی. || آماس. رجوع به برآمدن و برآمد شود.
فارسی به انگلیسی
Bank, Bulge, Bump, Excrescence, Jog, Knob, Node, Overhang, Projection, Prominence, Protuberance
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آماس، باد، تورم، نفخ، ورم، برجستگی،
(متضاد) فرورفتگی
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه پیشنهادی
قوز
برآمدگی پلک
شالازیون
گل مژه
برآمدگی ته کفش
آج
برآمدگی استخوان مچ پا
قوزک
برآمدگی عضوی از بدن
آماس
معادل ابجد
277