معنی برابر فارسی «ضمیر»
حل جدول
فرانام
برابر فارسی واژه دستوری ضمیر
فرانام
برابر پارسی ضمیر
فرانام
معادل فارسی ضمیر
فرا نام
فرانام
برابر فارسی یونیفرم
همسانه
برابر فارسی دراور
کشویی
برابر فارسی یونیفورم
همسانه
برابر فارسی جکوزی
آبزن
فارسی به عربی
انا، ضمیر
لغت نامه دهخدا
ضمیر. [ض ِم ْ می] (ع اِ) نهانی. || راز. (منتهی الارب). نهفت.
ضمیر. [ض َ] (اِخ) همدانی. شاعر. اوراست منظومه ٔ شمع و پروانه. (کشف الظنون ج 2 ص 70).
ضمیر. [ض َ] (اِخ) شهری است به شحر از اعمال عمان نزدیک دغوث. (معجم البلدان).
عربی به فارسی
وجدان , ضمیر , ذمه , باطن , دل , هوشیار , بهوش , اگاه , باخبر , ملتفت , وارد
واژه پیشنهادی
گل راه
معادل ابجد
1806