معنی برای دفع چشم زخم درستمی کند
حل جدول
چشمارو
فرآیندی برای دفع چشم زخم
اسپنددودکردن
فرایندی برای دفع چشم زخم
اسپنددودکردن
برای چشم زخم
سپند
فرایندى براى دفع چشم زخم
اسپنددودکردن
لغت نامه دهخدا
زخم چشم. [زَ م ِ چ َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) زدن چشم. چشم زدن. نگاه بد چشم. چشم زخم:
مبادا چشم کس بر خوبی خویش
که زخم چشم، خوبی را کند ریش.
نظامی.
رجوع به چشم زدن، چشم زخم، و زخم شود.
چشم زخم
چشم زخم. [چ َ / چ ِ زَ] (اِمرکب) آزار و نقصانی است که بسبب دیدن بعضی از مردم و تعریف کردن ایشان کسی را و چیزی را بهم رسد، و عرب «العین اللامه » خوانند. (برهان). چشم زخ و چشزخ و چشم شور و دیده شور و نظر شور. (آنندراج). عبارت از آن است که شخصی چیز حَسین ومرغوب را نگاه کند و بطریق حسد در وی نظر اندازد و بعضی گویند در چشم زخم حسد ضرور نیست، گاهی نظر دوست هم کار میکند. (آنندراج). آزار و نقصانی که از اثر نظر بد به کسی و یا چیزی رسد. (ناظم الاطباء). اثر بد که از نگاه یا کلام کسی بر کسی یا چیزی برسد. (فرهنگ نظام). نَظْرَه. نَفس. (منتهی الارب). چشم بد. عین الکمال. آسیب و زیانی که از نگاه پرمحبت و تحسین یا از نظر آمیخته به حسد و حیرت شورچشمان به افراد یا اشیاءرسد. اثر چشم شور. آسیب نگاه شورچشمان:
مرا چه نقصان گر جفت من بزاد کنون
بچشم زخم هزاران پسر یکی دختر.
خاقانی.
مبادا بی تو هفت اقلیم را نور
غبار چشم زخم از دولتت دور.
نظامی.
شد از گوشه ٔ چشم زخمی نژند
تب آمد شد آن نازنین دردمند.
نظامی.
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یارب که بینم آن را در گردنت حمایل.
حافظ.
خوش دولتی است خرم و خوش خسروی کریم
یارب ز چشم زخم زمانش نگاه دار.
حافظ.
طایری بودم من و غوغای بال افشانیی
چشم زخمی آمد و بشکست در هم بال من.
ملاوحشی (از آنندراج).
|| کنایه از آسیبی اندک و شکستی کوچک، چنانکه در تداول عامه گویند: فلان کس را چشم زخمی رسیده یا چشم زخمی به نیروی ما رسید. و مراد آن است که فلانی مختصر بیماریی دارد یا نیروی ما شکست کوچکی خورده است. || تعویذ و حرز چشم زخم. دافع چشم بد:
آدمی با گنه شکسته تر است
پای طاوس چشم زخم سر است.
سنائی.
تیز خاری که در گلستان بود
از پی چشم زخم بستان بود.
نظامی.
رجوع به چشزخ و چشمزخ شود.
چشم زخم رسانیدن...
چشم زخم رسانیدن. [چ َ / چ ِ زَ رَ / رِ دَ] (مص مرکب) کسی یا چیزی را از اثر چشم بد آسیب رسانیدن. نظر زدن. با چشم صدمه زدن: و سپهر شوخ چشم غدار چشم زخمی رسانید. (سندبادنامه ص 275). رجوع به چشم زخم شود.
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
چشمارو چشم پنام
کند چشم
کسی که بینایی چشمش اندک باشد کند چشم: نازک رقمان دست ندارند ز صنعت گر ذوق تماشا نبود کند بصر را. (مخلص کاشی)
چشم زخم زدن
(مصدر) چشم زخم رسانیدن.
فرهنگ معین
(~. زَ) (اِمر.) آسیبی که از چشم بد به کسی رسد.
فرهنگ عمید
صدمه و آسیبی که از چشم بد یا چشم شور به کسی برسد، آسیب و زیانی که از نگاه یا کلام کسی که چشم شور دارد به کسی یا چیزی برسد: مبادا بی تو هفتاقلیم را نور / غبار چشمزخم از دولتت دور (نظامی۲: ۲۷۲)،
معادل ابجد
2145