معنی برجای مانده

لغت نامه دهخدا

برجای مانده

برجای مانده. [ب َ دَ / دِ] (ن مف مرکب) مانده و خسته و فرسوده از ماندگی. (ناظم الاطباء). || مبتلا به بیماری فالج. || بازپس مانده. وامانده.

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

برجای مانده

فرسوده از ماندگی، باز پس مانده، مبتلا به بیماری فلج

معادل ابجد

برجای مانده

316

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری