معنی برچیدگی

لغت نامه دهخدا

برچیدگی

برچیدگی. [ب َ دَ / دِ] (حامص مرکب) حاصل مصدر است از برچیدن. حالت و وضع برچیده چنانکه انحلال یک مؤسسه و تعطیل یک بنگاه. (از فرهنگ فارسی معین). انحلال در اصطلاح تجارت. رجوع به برچیدن شود.

فرهنگ معین

برچیدگی

دانه از زمین برداشتن، گرد کردن، تعطیل کردن. [خوانش: (بَ دِ) (حامص.)]

فرهنگ عمید

برچیدگی

نابودی و از بین‌رفتن یک مؤسسه، حکومت، و مانندِ آن، انحلال،

حل جدول

برچیدگی

‌انحلال

فرهنگ فارسی هوشیار

برچیدگی

حالت و وضع برچیدن انحلال یک موسسه تعطیل یک بنگاه.

واژه پیشنهادی

برچیدگی

انحلال

معادل ابجد

برچیدگی

249

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری