معنی برگرداندن

لغت نامه دهخدا

برگرداندن

برگرداندن. [ب َ گ َدَ] (مص مرکب) برگردانیدن. باژگونه کردن. منقلب کردن. اعاده دادن. برعکس کردن. رجوع به گرداندن شود.
- برگرداندن انبار، قپان کردن و کشیدن موجودی انبار را از گندم و جو و غیره تا وزن حقیقی آن معلوم شود.
- برگرداندن دکان یا مغازه و غیره، سیاهه کردن تمام اشیاء آن به وزن و به زرع و گاهی هم به قیمت. (یادداشت دهخدا).
- روی برگرداندن، اعراض کردن. روی برتافتن. ادبار کردن. مقابل اقبال کردن:
چو دولت روی برگرداند از راه
همه کاری نه بر موقع کند شاه.
نظامی.
و رجوع به «برگردانیدن » و «روی » شود.
|| قی کردن. بالا آوردن. (فرهنگ لغات عامیانه). استفراغ کردن.

فرهنگ عمید

برگرداندن

بازگردانیدن، برگشت دادن،
رد کردن، پس آوردن، پس دادن، واپس بردن،
پشت‌ورو کردن، واژگون کردن،
[مجاز] قی کردن: هرچه خورده بود برگرداند،
ویران کردن، خراب کردن،
[عامیانه، مجاز] نظر و عقیدۀ کسی را بد کردن: کارهای اخیرش من را از او برگرداند،

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

برگرداندن

بازگرداندن، برگردانیدن، برگشت دادن، بازگشت‌دادن، پس دادن، وارو کردن، پشت‌ورو کردن، واژگون کردن، تغییر دادن، ترجمه کردن، بالا آوردن، استفراغ کردن، قی کردن، واژگون کردن 01 سرنگون کردن، به زمین‌انداختن 1

فارسی به انگلیسی

برگرداندن‌

Avert, Divert, Return, Invert, Puke, Regurgitate, Render, Retrieve, Rewind, Spew, Turn, Turnover, Wheel

فارسی به ترکی

برگرداندن‬

geri göndermek

فارسی به عربی

برگرداندن

استدع، انزعاج، ترجم، تفاد، دور، عکس، قیی

فرهنگ فارسی هوشیار

برگرداندن

(مصدر) برگردانیدن

فارسی به ایتالیایی

برگرداندن

ribaltare

voltare

فارسی به آلمانی

برگرداندن

Durcheinanderbringen, Gegenteil (m), Rückschlag (m), Rückseite (f), Stören, Umkehren, Unkrempeln, Übersetzen, Übertragen, Verdolmetschen

معادل ابجد

برگرداندن

531

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری