معنی برگماشته

لغت نامه دهخدا

برگماشته

برگماشته. [ب َ گ ُ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) منصوب. نصب شده. (فرهنگ فارسی معین). سِلطیط. مُسطِّر. مسلط. مُسیطر. || وکیل و مباشر. (ناظم الاطباء). کارران. موکَّل.
- برگماشته شدن، منصوب شدن. تَسطیر. تسلّط. تَسیطُر. سَیطره. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی).

حل جدول

برگماشته

تعیین، نصب

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

برگماشته

منصوب، نصب شده

معادل ابجد

برگماشته

968

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری