معنی بستو

لغت نامه دهخدا

بستو

بستو. [ب َ] (اِ) بستک. بشتک. بستوق. بستوغه. تیریه. مرطبان سفالین کوچک را گویند ومعرب آن بستوق باشد. (برهان). مرطبان کوچک. (جهانگیری). و رجوع به شعوری شود. ظرفیکه در آن مربا و روغن و غیره کنند و بستوغه معرب آنست. (انجمن آرا). خمچه ٔ کوچک باشد که روغن و دوشاب و غیرهما در آن کنند و بستوقه معربش باشد. (سروری) (آنندراج). تیریَه. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی). مرتبان کوچک سفالین و چینی. (رشیدی). کوزه. ملوک. خنبره. خمچه ٔ کوچک باشد که روغن و دوشاب و غیرهما در آن کنند. و بستوقه معربش باشد. مرتبان سفالین زجاجی. (ناظم الاطباء). کوزه ٔ بلند دهن تنگی است و برای آب و روغن و امثال آنها استعمال میشود. (از فرهنگ نظام). کوزه ٔ دهان فراخ که در آن ماست زنند و پنیر ریزند. تفرشی، بَستولَه. (فرهنگ فارسی معین):
چو گردون با دلم تا کی کنی حرب
به بستوی تهی میکن سرم چرب.
نظامی.
ترکمانی با یکی دعوا داشت بستویی پر گچ کرد و پاره ای روغن بر سر گداخت و از بهر قاضی رشوت برد. (منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلین ص 159). و رجوع به بستک شود. || چوبی را نیز گفته اند که بدان ماست را بشورانند و بر هم زنند تا مسکه ودوغ از هم جدا گردد. (برهان) (جهانگیری) (از سروری) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی). چوب یا قاشق چوبی که با آن گره زنند. (فرهنگ نظام). آنین. (رشیدی). رجوع به آنین در همین لغت نامه و شعوری ج 1ورق 188 شود. || چمچه که روغن و دوشاب و جز آن بدان کشند. (رشیدی: بستوقه). || در اصطلاح گیاه شناسی اندامی است بشکل کوزه ٔ کوچک در رستنی های بی گل که قسمتهای نر و ماده در آن قرار میگیرند. (واژه های نو فرهنگستان ایران). و رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 153 شود. فرورفتگیهایی بر روی ریشه ٔ بعضی آلکها (فوکوس ها) که اندامهای زایشی نر و ماده در آن قرار دارند. محفظه ٔ اندامهای زایشی فوکوسها. (فرهنگ فارسی معین). || طبق کوچک. (شعوری ج 1 ورق 188). || استخوانی است میان دوش و گردن. (شعوری ج 1 ورق 188بنقل از مجمعالفرس). رجوع به بستوقه شود.

فرهنگ معین

بستو

سبو، کوزه سفالین، چوبی که ماست را بر هم زنند تا مسکه و دوغ از هم جدا گردد. [خوانش: (بَ) (اِ.)]

فرهنگ عمید

بستو

سبو، کوزۀ سفالی،
کوزۀ روغن: چو گردون با دلم تا کی کنی حرب / به بستوی تهی می‌کن سرم چرب (نظامی۲: ۲۷۵)،

حل جدول

بستو

کوزه کوچک دهان‌گشاد

کوزه کوچک دهان گشاد

فارسی به انگلیسی

بستو

Cruse, Jar, Pot, Urn

فارسی به عربی

بستو

دورق

فرهنگ فارسی هوشیار

بستو

کوزه سفالی

معادل ابجد

بستو

468

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری