معنی بطالت

لغت نامه دهخدا

بطالت

بطالت. [ب َ/ ب ِ ل َ] (ع اِمص) بیکاری و کاهلی و معطلی. (ناظم الاطباء). بیکار و معطل بودن. (غیاث). بیکاری و هزل. (فرهنگ نظام):
جز یاد دوست هرچه کنی عمر ضایع است
جز سرّ عشق هرچه بگویی بطالت است.
سعدی (غزلیات).
بهرزه بی می و معشوق عمر میگذرد
بطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد.
حافظ.
خان مزبور از راه بِطالَت اظهار بَطالَت نموده... (دره ٔ نادره چ 1341 هَ. ش. انجمن آثار ملی ص 400). و رجوع به مرآت الخیال ص 332 شود.

بطالت. [ب َ ل َ] (ع اِ مص) شجاعت و دلیری. (ناظم الاطباء). دلیری. (غیاث) (فرهنگ نظام). مردانگی: خان مزبور از راه بِطالت اظهار بَطالَت نمود. (دره ٔ نادره چ 1341 هَ. ش. انجمن آثار ملی ص 400).

فرهنگ معین

بطالت

(مص ل.) دلیر شدن، (اِمص.) شجاعت، درگیری. [خوانش: (~.) [ع. بطاله]]

(مص ل.) بیکاره بودن، (اِمص.) بیهوده گویی. [خوانش: (بَ لَ) [ع. بطاله]]

فرهنگ عمید

بطالت

بیکار بودن، بیکاری،
ولگردی،
[قدیمی] دلیری، شجاعت،

حل جدول

بطالت

احسان نوروزی (چشمه)

احسان نوروزی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بطالت

تن آسایی، بیکاری، تن پروری

مترادف و متضاد زبان فارسی

بطالت

بی‌کارگی، بی‌کاری، تنبلی، تن‌پروری، کاهلی،
(متضاد) کارایی، فعالیت، اهمال، لاقیدی، بیهوده‌سرایی، بیهوده‌گویی، یاوه‌گویی، هزل

فارسی به انگلیسی

بطالت‌

Idleness, Vanity

فارسی به عربی

بطالت

سفاهه

فرهنگ فارسی هوشیار

بطالت

دلیر بودن بیکاری و کاهلی ومعطل بودن بیکاری و کاهلی ومعطل بودن

فرهنگ فارسی آزاد

بطالت

بَطالَت، (بَطَلَ، یَبطٌلٌ) بیکار و معطل ماندن، کوشش نکردن، تنبلی و بی ثمری،

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

بطالت

442

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری