معنی بطلمیوس
لغت نامه دهخدا
بطلمیوس. [ب َ ل َ] (اِ) بطلیموس. روشنایی. (از برهان) (آنندراج). معناه الحربی. (آثار الباقیه ٔ بیرونی چ ساخائو ص 30 س 21 از یادداشت مؤلف).
بطلمیوس. [ب َ ل َ] (اِخ) بطلیموس مأخوذ از یونانی، چهارده نفر از پادشاهان مصررا گویند که پس از مرگ اسکندر فیلفوس مقدونیایی در آن مملکت سلطنت کردند. (ناظم الاطباء). (ج، بطالسه). این لقب در مصر بخلفای اسکندر مقدونی داده شد و نام شش نفر از بطالسه در کتاب مقدس مذکور است. (از قاموس کتاب مقدس). نام سلاله ای است که از سرداران اسکندر و از اهالی مقدونیه بود و بعد از اسکندر 14 تن از آنان در مصر حکومت کردند و بنام بطالسه شهرت یافتند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
حل جدول
از مشهورترین منجمان یونانی
فارسی به انگلیسی
Ptolemy
سخن بزرگان
حکمت درختی است که ریشه آن در قلب و میوه آن در زبان است.
فرهنگ فارسی آزاد
بَطلَمیوس، از علمای بزرگ و منجمین و جغرافیدانان قرن دوم قبل از میلاد بود که کٌره زمین را ثابت و سایر کٌراتِ افلاک را سیّار بدور زمین میدانست تا اینکه در اواخر قرن 16 و اوائل قرن 17 عقیده مزبور بوسیله کپرنیک و کپلر و گالیله و نیوتون رد شد و بدلائل علمی گردش ها و حرکات زمین که در قرآن مجید بدان اشاره شده بود ثابت گردید،
بَطلَمیوس، نام 16 پادشاه که بعد از اسکندر کبیر از سال 300 تا 30 قبل از میلاد در مصر حکومت کردند و نام سلسله آنها را بطالسه میگویند،
معادل ابجد
157