معنی بعید
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
دور، بیگانه. [خوانش: (بَ) [ع.] (ص.)]
فرهنگ عمید
[مجاز] دارای احتمال کم: بعید میدانم دوباره پیدایش شود،
دور، با فاصلۀ زیاد،
حل جدول
دور
فرهنگ واژههای فارسی سره
دور
مترادف و متضاد زبان فارسی
پرت، دور، دورافتاده، متباعد،
(متضاد) نزدیک، قریب، بیگانه، نامحتمل، غیرمحتمل، مستبعد، باورنکردنی، دورازذهن، دور از انتظار، خلاف، ناروا
کلمات بیگانه به فارسی
دور
فارسی به انگلیسی
Afield, Distant, Far, Far-Fetched, Long, Outside, Improbable, Outer, Remote, Unlikely
فارسی به عربی
بعید، بعیدا، متکلف، من غیر المحتمل، بَعیدُ الإحتمالِ
عربی به فارسی
دور , کناره گیر , فاصله دار , سرد , غیرصمیمی , دوردست , بعید
فرهنگ فارسی هوشیار
دور
فرهنگ فارسی آزاد
بَعید، دور (ضد قریب)، (جمع: بٌعَدا، بٌعٌد، بٌعدان)،
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Entfernt, Weit
معادل ابجد
86