معنی بقعه‌ای تاریخی در نزدیکی توس

حل جدول

لغت نامه دهخدا

توس

توس. (اِ) سلامتی. (ناظم الاطباء). رجوع به توس کردن و توس نمودن شود.

توس. (ع اِ) طبیعت و اصل. یقال: هو من توس صدق، ای اصل صدق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || توساً له، و جوساً له، دعای بد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

توس. (اِ) زمین صلب و سخت. (ناظم الاطباء).

توس. (اِخ) پهلوان مشهور که آن را توس بن نوذر گویند. (فرهنگ رشیدی). نام پسر نوذر بوده که در دربار شاهنشاه ایران کاوس و کیقباد و کیخسرو اسپهبدی داشته. و وی مردی سرکش و تندخو بوده و به خشونت طبع مشهور بوده چنانکه وقتی کیکاوس با رستم تغیری کرده و به توس گفته که رستم را بر دار کن، او نیز بی عذر دست رستم را گرفته که بیرون برد... دیگر آنکه هنگام مأموریت به توران به سفارش کیخسرو بایستی از راه کلات جرم نرود زیرا که فرود، برادر کیخسرو که از دخترپیران ویسه بود در آنجا منزل داشت، مبادا مایه ٔ فتنه و فسادی گردد معهذا از آن راه رفته و فسادی در میان تاخته تا کار بجایی رسید که جنگی بزرگ واقع شد و فرود، کشته گردید.... گویند شهر توس خراسان از ابنیه ٔ اوست. (انجمن آرا) (آنندراج). خطه ٔ توس بناکرده ٔ اوست و بنام خود مسمی کرده و طوس معرب اوست و متأخرین قطع نظر از تعریب کرده، به هر دو معنی طوس گویند بجهت دفع اشتباه و ملاحظه ٔ اصل فرس نمی کنند. (فرهنگ رشیدی). رجوع به طوس و یسناص 51 و 55 و فرهنگ ایران باستان ص 249 و 251 شود.

توس. (اِ) درختی است و در دره های فرعی رودخانه ٔ کرج است. نام این درخت دردره ٔ شهرستانک، توس است و آن را سندر، غان، غوش، غوشه، تیس و تامول نیز نامند. علمای گیاه شناسی پیش از پروفسور گااوبا، این درخت را در نباتات ایران نام نبرده اند و گااوبا، بار اول بیشه ای از آن در دره ٔ غربی شهرستانک که به جاده ٔ چالوس می پیوندد یافته است. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 186 و 187 شود.


نزدیکی

نزدیکی. [ن َ] (حرف اضافه، ق) نزدیک ِ. قریب به. به نزدیک ِ. به قرب ِ:
چو نزدیکی شهر ایران رسید
همه جامه ٔ پهلوی بردرید.
فردوسی.
چو نزدیکی اژدها رفت شاه
به سان یکی ابر دیدش سیاه.
فردوسی.
چو نزدیکی مرز توران رسید
سران سپه را همه برگزید.
فردوسی.
تنی چند از موج دریا برست
رسیدند نزدیکی آبخست.
عنصری.
- به نزدیکی ِ، نزدیک به. به قرب ِ. (یادداشت مؤلف). قریب به:
فتاده ست گفتا میان سپاه
به نزدیکی آن درفش سیاه.
فردوسی.
چو آمد به نزدیکی تخت شاه
بسی آفرین کرد بر تاج و گاه.
فردوسی.
چو آمد به نزدیکی نیمروز
خبر شد ز سالار گیتی فروز.
فردوسی.
- || نزدِ. پیش ِ. (یادداشت مؤلف):
بود یک هفته به نزدیکی بیگانه و خویش
ز آرزوی بچه ٔ رز دل او خسته و ریش.
منوچهری.
|| (حامص) جوار. همسایگی. (ناظم الاطباء).
- به نزدیکی ِ، در جوارِ: و زمین مکران به نزدیکی پادشاهی سند بوده. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
|| (ق، اِ) نواحی. (ناظم الاطباء). || حوالی:
بدین نزدیکی از بخشیده ٔ شاه
وثاقی هست ما را بر گذرگاه.
نظامی.
|| (حامص) دنو. (یادداشت مؤلف). || تقرب. (ناظم الاطباء).
- نزدیکی جستن، تقرب جستن. نزدیک شدن: هرکه به ملوک نزدیکی جوید برای طعمه و قوت نباشد. (کلیله و دمنه).
|| نزدیک بودن. مقرب بودن:
با همه نزدیکی شاه آن جوان
دورتری جست چو تیر از کمان.
نظامی.
|| قرابت. خویشاوندی. (ناظم الاطباء). || قربت. (منتهی الارب) (آنندراج). قرب. (منتهی الارب). قراب. (دهار). وصال. مقابل دوری و بعد:
که نزدیکی بود انجام دوری.
(ویس و رامین).
چو شیرین از بر خسرو جدا شد
ز نزدیکی به دوری مبتلا شد.
نظامی.
نزدیکی است علت محرومی
زآن چشم می نبیند مژگان را.
قاآنی.
|| وسیله. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). || همدمی. مصاحبت. مؤانست. (ناظم الاطباء). || آرامش. مباضعت. هم بستری. هم خوابی. رجوع به نزدیکی کردن شود. || زودی. آخرین هنگام. (ناظم الاطباء).
- در این نزدیکی، در گذشته ای بسیار نزدیک.

خواص گیاهان دارویی

توس

درختی بسیار زیبا است که ارتفاع آن تا 30 متر می رسپوست و برگ درخت توس دارای یک ماده شیمیایی بنام بتولین Betulin بمقدر حدود 14% می باشد خواص آب یا شیره درخت توس:بعنوان کمپرس برای از بین بردن لکه های پوستی و بیماریهای پوستی استفاده می شودناراحتی های مثانه و ورم آنرا ازبین می برد.خواص برگ و پوست درخت توس:تصفیه کننده خون است.دستگاه هاضمه را تقویت می کند و برای هضم غذا مفید می باشد.سرگیجه و سردرد را برطرف می کند.اگزما را برطرف می کند برای این کار جوشانده پوست و یا برگ درخت توس را روی زخم ها بمالید.دردهای رماتیسم و نقرس رار فع می کند.

فرهنگ عمید

توس

غان


نزدیکی

نزدیک بودن،
قرابت، همسایگی، خویشاوندی،
مقاربت، رابطۀ جنسی،
* نزدیکی کردن: (مصدر لازم) مقاربت، جماع ‌کردن،

نام های ایرانی

توس

پسرانه، طوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاهزاده و پهلوان ایرانی ملقب به زرینه کفش، فرزند نوذر پادشاهپیشدادی

گویش مازندرانی

توس

شکم گنده، رشد مرحله ای برنج، درد دل و روده، به کلی، به...

فرهنگ فارسی هوشیار

توس

سلامتی، زمین صلب و سخت، طبیعت واصل


نزدیکی

‎ نزدیک بودن قرب. ‎، (اسم) قرب جوار: نزدیکی همدان دهی است. . . یادرنزدیکی: درنزدیکی کرمانشاه جنگ شد. یابهمین نزدیکی. بهمین زودی بزودی زودباشدکه عن قریب.

معادل ابجد

بقعه‌ای تاریخی در نزدیکی توس

2180

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری