معنی بلبرینگ

لغت نامه دهخدا

بلبرینگ

بلبرینگ. [ب ُ بْری / ب ِ] (انگلیسی، اِ) کاسه ٔ ساچمه ای که برای کم کردن نیروی اصطکاک و تبدیل لغزیدن به چرخیدن در قسمتهای مختلف گردنده ٔ ماشینها وابزارها از آن استفاده کنند. (فرهنگ فارسی معین).

فارسی به انگلیسی

بلبرینگ‌

Ball Bearing, Bearing

فرهنگ معین

بلبرینگ

(بُ بِ) [انگ.] (اِمر.) کاسه ساچمه ای که برای کم کردن نیروی اصطکاک و تبدیل لغزیدن به چرخیدن در قسمت های مختلف گردنده ماشین ها و ابزارها از آن استفاده کنند.

فرهنگ عمید

بلبرینگ

کاسه یا حلقه‌ای که گرداگرد آن ساچمه‌های فلزی دارد و در ماشین‌ها برای جلوگیری از ساییدگی میله‌های گردنده و سرعت و سهولت چرخیدن میله به کار می‌رود،

فرهنگ فارسی هوشیار

بلبرینگ

حلقه ای که دورآن ساچمه های فلزی دارد و در ماشینها جهت جلوگیری از سائیدگی میله ها و سهولت چرخیدن میله بکار می رود

انگلیسی به فارسی

ball bearing

بلبرینگ

بلبرینگ

معادل ابجد

بلبرینگ

314

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری