معنی بلدرچین7 حرفی
حل جدول
ورتیج
تکرار حرفی
اا، بب، پپ، تت، ثث، جج، چچ، حح، خخ، دد، ذذ، رر، زز، ژژ، سس، شش، صص، ضض، طط، ظظ، عع، غغ، فف، قق، کک، گگ، لل، مم، نن، وو، هه، یی
فارسی به عربی
حرفی
عربی به فارسی
تحت اللفظی , حرفی , لفظی , واقعی , دقیق , معنی اصلی
لغت نامه دهخدا
حرفی. [] (ص نسبی) منسوب به حرفه، چند بطن از اعراب. (سمعانی).
حرفی. [ح ُ فی ی] (ع ص نسبی) خردل فروش. || توسعاً در اصطلاح مردم بغداد، بقال. (سمعانی).
حرفی. [ح ُ] (اِخ) عبدالرحمان بن عبیداﷲبن محمد... سمسار حرفی. از اهل بغداد و مکنی به ابوالقاسم است. از ابوبکر احمدبن سلمان، و حمزهبن محمد دهقان، و محمدبن حسن بن زیاد النقاش روایت دارد، و ابوالمعالی نبت بن بندار بقال و احمدبن علی بن ثابت خطیب از وی روایت کنند. خطیب او راتوثیق کرده است. در جمادی الاَّخره ٔ 236 هَ. ق. متولدشد و در شوال 323 هَ. ق. درگذشت. (سمعانی ص 164).
حرفی. [ح ُ] (اِخ) موسی بن سهل بن کثیربن سیار الوشاء، مکنی به ابوعمران، منسوب به حرف از نواحی انبار. از اسماعیل بن غلبه و یزیدبن هارون روایت کند و ابن السماک از وی. وی در ذی قعده ٔ 278 هَ. ق. درگذشت. (معجم البلدان). سمعانی نسبت این مرد را به حُرف به معنی بقال دانسته او را از اهل بغداد شمرد. (سمعانی ص 164).
حرفی حی
حرفی حی. [ح َ ف ِ ح َی ی] (اِخ) یکی از حروف حی. رجوع به حروف حی شود.
شش حرفی
شش حرفی. [ش َ / ش ِ ح َ] (ص نسبی) هر کلمه که دارای شش حرف بود. (ناظم الاطباء). در اصطلاح علم صرف عربی کلمه ای که دارای شش حرف باشد، خواه فعل باشد و خواه اسم. فعل مانند: استنصر، که سه حرف (ن، ص، ر) اصلی می باشند. و اسم مانند: سلسبیل و زنجبیل.
گویش مازندرانی
هم کلام، پس از قهر طولانی آشتی کردن و با طرف مقابل هم سخن...
مترادف و متضاد زبان فارسی
الفبایی،
(متضاد) عددی، سرسری، بیمطالعه
فرهنگ فارسی هوشیار
پرگویی بسیار گویی روده درازی.
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
597