معنی بلسان

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

بلسان

یونانی تازی شده گوج بن از گیاهان (اسم) گیاهی از تیره سدابیان که بصورت درختچه است و دارای گلهای سفید می باشد. همه اعضای این گیاه محتوی ماده صمغی میباشند که در صورت خراش یا نیش حشرات این ماده صمغی از آن خارج میشود درخت بلسان ابوشام بشام بلسم مکه درخت بلسان مکی بلسم اسرائیل مکه بلسن مکی بلسم اسرائیل مکه بلسن آغاجی بلسان آغاجی بلسان مکی شجره البلسم. توضیح دانه این گیاه را حب البلسان نیز گویند و بنام تخم بلسان تخم بلسان در تداوی مصرف میشود، بلسان نام عام همه گیاهانی است که از آنها صمغ استخراج میشود. یا بلسان مکی. بلسان


روغن بلسان

روغن گوج بن

لغت نامه دهخدا

بلسان

بلسان. [ب َ ل َ] (ع اِ) درختی است کوچک مانند درخت حنا و در عین الشمس که از توابع مصر است روید و روغنش منافع بسیار دارد. (منتهی الارب). شجره ٔ مصری است و برگ وی به برگ سداب ماند اما سفیدتر بود. (از اختیارات بدیعی). درختی معروفست جز در ده مطریه که از توابع مصر است نمی باشد، ورقش به سداب ماند و بر سفیدی زند. (نزهه القلوب). در حوالی فسطاط مصر گیاهی شاخه مانند میروید که آنرا بلسان نامند و جز در آنجا، در جایی دیگر از دنیا موجود نباشد. (از صورالاقالیم اصطخری). درختی است معروف که در بلاد حبش می روید ارتفاعش 13 قدم شاخه ها و برگهایش کوچک و سبز می باشد، و بلسم جلعاد که در عطر وخوشبویی مشهور بود از آن تحصیل میشد. شعراو مورخین قدیم آن را بسیار توصیف نموده اند و اطبای قدیم نیز منافع بسیار برای آن ذکر کرده اند از قبیل شفای امراض و جراحات و غیره. و در آن زمان در میان اهالی مشرق نیز بسیار مستعمل بود بطوری که تجار آن را خریده به مصر میبردند و اهالی مصر آنرا خریده برای تدهین اموات به کار میبردند. و در کتاب مقدس مذکور است که قافله ٔ اسماعیلیان که یوسف را خریدند بلسان به مصر میبردند و بعد از چندی کمیاب شده بازارش بسیار رواج یافت بطوری که به دو برابر با نقره فروخته میشد.گویند چون تیطس و پومپیوس به رومیه مراجعت می نمودندقدری بلسان با خود بردند تا علامات فتح و ظفر ایشان باشد. اما طور تحصیل بلسان آن است که درخت مرقوم را به استصواب تیشه یا تبر قدری زخم کرده بلسان از آن جاری شده در ظرفهای گلی که برای این کار آماده است ریخته میشود. برخی را عقیده است که زقوم همان بلسان جلعاد است. (از قاموس کتاب مقدس). مایع روغنی معطری که از چند گیاه مختلف بدست می آید. بلسان مکی از درخت بلسان، و بلسان امریکایی از درخت کبوده ٔ کانادایی، و بلسان افریقایی از بادرنجبویه ٔ کاناری که گیاه کوچکی است گرفته میشود. (از دایرهالمعارف فارسی). گیاهی است از تیره ٔ سدابیان که بصورت درختچه است و دارای گلهای سفید می باشد. همه ٔ اعضای این گیاه محتوی ماده ٔ صمغی می باشند که در صورت خراش یا نیش حشرات این ماده ٔصمغی از آن خارج میشود. دانه ٔ این گیاه را حب البلسان نیز گویند و بنام تخم بلسان در تداوی مصرف میشود. درخت بلسان. ابوشام. بشام. بلسم مکه. درخت بلسان مکی. بلسم اسرائیل. مکه بلسن آغاجی. بلسان آغاجی. بلسان مکی. شجرهالبلسم. (از فرهنگ فارسی معین):
به لسانش نگر که چون بلسان
روغن دیریاب می چکدش.
خاقانی.
باغچه ٔعین شمس گلخن جی دان
وز بلسان به شمر گیای صفاهان.
خاقانی.
بلسان مصر خواهی به لسان من نظر کن
چه عجب حدیث شیرین ز چنین رطب لسانی.
نظامی.
|| نام عام گیاهانی است که از آنها صمغ استخراج میشود. (فرهنگ فارسی معین).
- حب البلسان، دانه ٔ بلسان. مَنشَم. (منتهی الارب): حب البلسان گرمتر از عود بلسان است. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
- روغن بلسان، دهن بلسان. روغن که از درخت بلسان گیرند. رجوع به روغن شود.
|| نوعی از پرندگان که همان «زرازیر» باشد، و ابن عباس در حدیثی گوید: «بعث اﷲ الطیر علی أصحاب الفیل کالبلسان » و عبادبن موسی گوید منظور از بلسان در اینجا زرازیر (ج ِ زرزور) است. (از ذیل اقرب الموارد از لسان و تاج).


عود بلسان

عود بلسان. [دِ ب َ ل َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) شاخ درخت بلسان است. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه). عودالبلسان. رجوع به بلسان شود.


بلسان الماء

بلسان الماء. [ب َ ل ِ نُل ْ] (ع اِ مرکب) درخت آمریکای شمالی با میوه های کبود سیاهرنگ خوراکی. (دایرهالمعارف فارسی).


باب بلسان

باب بلسان. [ب ِ ب َ ل َ] (اِخ) خواندمیر آرد: ابوبکر به اندک زمانی ارباب بلسان تا ساحل بحر محیط درحیطه ٔ تصرف درآورد و در آن بلاد متمکن شده... (حبیب السیر چ اول طهران جزوه ٔ چهارم از ج 2 ص 206). در حبیب السیر (چ خیام ج 2 ص 573) «باب تلمسان » آمده است.


حب بلسان

حب بلسان. [ح َب ْ ب ِ ب َ ل َ] (اِ مرکب) حب بلسان را به پارسی تخم بلسان گویند. گرم و خشک است در دوم. سرفه و عرق النسا را نفع دهد و صرع و سدد را دفع کند و گزیدگی جانوران را سودمند آید و شربتی از او دو درم است و مضر است به مثانه و مصلحش کتیراست.


بلسان راهب

بلسان راهب. [ب َ ل ِ ن ِهَِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) محلول الکلی جوهر حسن لبه. میعه ٔ سائله. صبر، و بم تلو. برای التیام جراحات و قرحه ها بکار میرود. (از دایره المعارف فارسی).

حل جدول

بلسان

درختی با شیرابه‌ای دارویی

درختی با شیراب های دارویی

فارسی به عربی

بلسان

بلسم

فرهنگ عمید

بلسان

گیاهی درختچه‌ای با گل‌های سفید کوچک خوشه‌ای، برگ‌های مایل به سفید، پوست زردرنگ، و چوب سنگین، سرخ‌رنگ، و خوش‌بو،
صمغی که از ساقۀ این گیاه می‌گیرند و مصرف دارویی دارد،

فارسی به آلمانی

آیه های قرآن

بلسان عربی مبین

آن را به زبان عربى آشکار (نازل کرد) !

معادل ابجد

بلسان

143

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری