معنی بلغاری
لغت نامه دهخدا
بلغاری. [ب ُ] (ص نسبی) منسوب به بلغار:
ترک بلغاری قاقم عارض و قندزمژه
من که باشم تا کمان او کشد بازوی من.
خاقانی.
- زبان بلغاری، از زبانهای هند و اروپایی شعبه ٔ اسلاوی. (دایرهالمعارف فارسی).
حبیب بلغاری
حبیب بلغاری. [ح َ ب ِ ب ُ] (اِخ) خلیفه ٔ رشید بلغاری بود. رجوع به تاریخ مبارک غازانی چ 1940م. ص 153 شود.
تاج بلغاری
تاج بلغاری. [ج ِ ب ُ] (اِخ) مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: وی یکی از اطبای معروف بودو درباره ٔ ادویه ٔ مفرده کتابی تألیف کرده است. مؤلف عیون الانباء فی طبقات الاطباء، درج 2 ص 219 ذیل ترجمه ٔ رشیدالدین بن صوری آرد:... و لرشیدالدین بن صوری من الکتب کتاب الادویه المفرده و هذا الکتاب بداء بعمله فی ایام الملک المعظم و جعله باسمه و استقصی فیه ذکر الادویه مفرده... و یبسه فیصوره، فیکون الدواء الواحد یشاهد الناظر فی الکتاب و هو علی انحاء، ما یمکن ان یراه به فی الارض فیکون تحقیقه له اتم و معرفته له أبین. الردعلی کتاب التاج البلغاری فی الادویه المفرده. تعالیق له و فوائد وصایا طبیه کتب بها الی ّ.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به بلغار.
سخن بزرگان
زمین، تنها دوست انسان است.
کالری خوراکی ها
واژه پیشنهادی
الیاس کانتی
اثری از لیوین کاراو لوو شاعر و داستان نویس بلغاری
صحنه هایی از کتاب رنج های نژآد بلغاری
اثری از پژو ژاوو شاعر بلغاری
ترانه های هایدوک
برگزیده اشعار
شب زنده داری
ملکه های شب
معادل ابجد
1243