معنی بلم
لغت نامه دهخدا
بلم. [ب َ] (ع مص) گشن خواه شدن ناقه. (از منتهی الارب). میل کردن ناقه به فحل. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس).
بلم. [ب َ] (اِ) گیاهی است شبیه به مَرغ. (یادداشت مرحوم دهخدا).
بلم. [ب َ ل َ] (ع اِ) سخت آرزومندی ناقه به فحل و آماسیدگی شرم او از بسیاری آرزو. (از منتهی الارب). || ماهیان ریزه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نوعی ماهی کوچک. (فرهنگ فارسی معین).
بلم. [ب َ ل َ] (اِ) قسمی کرجی بی دیواره که از تیرهای بهم پیوسته کنند در خلیج فارس. نامی است که در جنوب به قایق دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). قایق. قُفّه. طَرّاده. زورق. کرجی. لتکا.
فرهنگ معین
(بَ لَ) (اِ.) قایق، کرجی.
فرهنگ عمید
زورق کوچک، قایق کوچک،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
جهاز، زورق، قایق، کرجی
فارسی به انگلیسی
Boat, Canoe, Punt, Smack, Wherry
گویش مازندرانی
مقدار خاک برداشت شده از زمین در اندازه ی یک بیل – خاک توأم...
ذرات خاکستر ناشی از سوختن چوب که به علت سبکی در فضا و هوای...
موم سیاه رنگ
فرهنگ فارسی هوشیار
کولی ریزه ماهی (بلم برابر با قایق پارسی است)
فرهنگ فارسی آزاد
بَلمَ، ماده صمغی است که بر زخم میگذارند، مرهم، یک ماده عطری
معادل ابجد
72