معنی بنای حفظ و خاطره
حل جدول
لغت نامه دهخدا
خاطره. [طِ رَ / رِ] (از ع، اِ) اموری که بر شخص گذشته باشد و آثاری از آن در ذهن شخص مانده باشد. گذشته های آدمی. || وقایع گذشته که شخص آن را دیده یا شنیده است. دیده های گذشته یا شنیده های گذشته.ج، خواطر، خاطره ها، خاطرات. || یادگار.
- خاطره نویس، افرادی که خاطرات افراد بزرگ تاریخ زمان خود را می نویسند.
- خاطره نویسی، عمل ثبت خاطرات.
حفظ
حفظ. [ح ِ] (ع مص) نگاه داشتن. نگه داشتن. نگاهداشت. نگهداری. نگهداشت. گوش داشتن. حیاطه. وقایه. حراست. صیانت. محافظت، حرس. بقو. بقاوت. نگاهداری کردن. نگهداری کردن. بازداشتن شیئی از زیان و هلاک: احسن اﷲ حفظک و حیاطک. (تاریخ بیهقی ص 298).
حفظ و عون خدای عزّوجل
بر سر و تنش خود و خفتان باد.
مسعودسعد.
از حفظ و عون یزدان در گرم و سرد دهر
بر شخص عالی تو شعار و دثار باد.
مسعودسعد.
و ضبط مسالک و حفظ ممالک... بسیاست منوط. (کلیله و دمنه). بذات خویش بحفظ خزانه ٔ جواهرقیام کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
- حفظ آبرو کردن، محافظت حسن شهرت خود کردن و آن را نگاه داشتن.
- فی حفظاﷲ، او فی کنف اﷲ و فی حرزاﷲو فی ستراﷲ، خدانگاهدار. خدانگهدار.
|| نگاهبانی. نگهبانی.
- حفظ سر، کتمان سر. رازپوشی. پوشیدن راز.
|| از بر بکردن. (تاج المصادر بیهقی). از برکردن. فراگرفتن. برکردن. یاد گرفتن. (زوزنی). بیاد گرفتن. نگاه داشتن. [در همین معنای از بر کردن]. و در فارسی آنرا با شدن و کردن صرف کنند. بیاد سپردن. بخاطر سپردن. الحفظُ ضبطُالصوَر المدرکه. (تعریفات):
زمانه گفته ٔ من حفظ کرد و نزدیک است
که اخترانش بر آفتاب و مه خوانند.
مسعودسعد.
و بحقیقت بباید دانست که فائده درفهم است نه در حفظ. (کلیله و دمنه). || هوشیاری. (منتهی الارب).
- حفظ مال، چرانیدن شتران و گوسفندان را. (منتهی الارب).
|| (اِ) یاد. مقابل نسیان. || حافظه. قوه ٔ حافظه: مفاصل را تیز گرداند و حفظ را تیز کند و دل را قوت دهد. (نوروزنامه).
عربی به فارسی
نگهداری , حفظ , محافظت , جلوگیری , حراست
فرهنگ فارسی هوشیار
اندیشه و خیال، یادبود، یادگار
فرهنگ معین
(طِ رِ) [ع.] (اِ.) ضمیر، اندیشه و خیال، یادبود، یادگار، آن چه بر کسی گذشته و اثرش در ذهن مانده.
فرهنگ فارسی آزاد
حِفْظ، (حَفِظَ، یَحْفَطُ) نگاهدای کردن، محافظت نمودن، حراست کردن، بخاطر سپردن و از بَر کردن، عهد و پیمان را نگاهداشتن، رازی را پنهان داشتن، بر عهد ماندن،
نام های ایرانی
دخترانه، یاد، یادگاری، اتفاقی که در گذشته افتاده و در ذهن شخص باقی مانده است، یاد، یادبود
فرهنگ عمید
فرهنگ واژههای فارسی سره
یادبود، یادمان
کلمات بیگانه به فارسی
یادبود
معادل ابجد
1872