معنی بندر فرانسه

حل جدول

بندر فرانسه

نانت، کن

نیس

لوهاور

مارسی


بندر شمال فرانسه

لوهاور


بندر جنوبی فرانسه

مارسی

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

بندر

بندر. [ب َ دَ] (اِخ) نام شهری است در غرجه. (فرهنگ اسدی):
بسی خسرو نامور پیش از او
شدستند زی بندر و ساربان.
دیباجی (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 161).

بندر. [ب َ دَ] (اِ) محلی باشد که قافله و تجار در آن بسیار آیند و روند. (برهان). کنار دریا که جای بستن کشتی باشد و معنی هر شهری که بر کناره ٔ دریای محیط واقع باشد. (از غیاث). محلی باشد که قافله و تجار بسیار بر آن صادر ووارد شود و بیشتر آن بر لب دریاها و رودهای بزرگ باشد چنانکه در فارس زیاده از بیست بندر بر لب دریا است و اصل آن بُندَر است که بار و بنه در آنجا نهند و اسکله گویند و اسکله ترکی است و بمعنی معبر بحر آمده. (انجمن آرا) (آنندراج). لنگرگاه کشتی از کناره ٔ دریا که کاروان و تجار در آن بسیار آیند و روند و کشتی مال التجاره ها بدان جا آرند و از آنجا برند. ج، بنادر. (یادداشت بخط مؤلف). محلی است در ساحل دریا یا رودخانه که محل توقف و بارگیری و باراندازی وسایل نقلیه ٔ دریایی است، و آن معمولاً شامل انبارها و جرثقیلهاو وسایل فنی دیگر نیز هست. شهر ساحلی، بندرگاه. توضیح: این کلمه بهمین صورت معرب شده جمع آن «بنادر» آید. (فرهنگ فارسی معین): روزی بتماشا بیرون رفته بود نزدیک آن بندر رسید. (قصص الانبیاء ص 177).


فرانسه

فرانسه. [ف َ س ِ] (فرانسوی، اِ) نام زبانی است که مردم کشور فرانسه بدان گفتگو کنند. رجوع به فرانسه و فرانسوی شود.

فرهنگ عمید

بندر

جایی در کنار دریا که محل توقف، بار انداختن، یا بارگیری کشتی‌ها است، بندرگاه،
هر شهری که در کنار دریا باشد،
* بندر آزاد: بندری در یک کشور که ورود و خروج و باراندازی و بارگیری برای کشتی‌های سایر کشورها در آن‌جا آزاد است،


فرانسه

از مردم فرانسه،
زبان مردم فرانسه: کلاس فرانسه،


باش بندر

رئیس بندر، شاهِ بندر، شهِ بندر،


شاه بندر

دریافت‌کنندۀ عوارض گمرکی، رئیس بندر، رئیس بازرگانان،
بندر بزرگ،
بندر آزاد،

معادل ابجد

بندر فرانسه

652

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری