معنی بند و بست

لغت نامه دهخدا

بند و بست

بند و بست. [ب َ دُ ب َ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) آنچه از آهن وجامه و جز آن را بهم بندند. (یادداشت بخط مؤلف).
- بند و بست بودن، بسته بودن.مقفل بودن. (فرهنگ فارسی معین).
|| مجازاً توطئه. ساخت و پاخت. (فرهنگ فارسی معین).ساختن دو کس با یکدیگر بضرر دیگری. ساخت و پاخت و تبانی. || قرارداد (باج و خراج). (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). || ترتیب. انتظام. ضبط و ربط. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). || استواری. (ناظم الاطباء). استواری. محکمی. (فرهنگ فارسی معین). || تدبیر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). || آراستگی. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

بند و بست

توطئه، ساخت و پاخت، دست به یکی کردن، ترتیب، انتظام،

حل جدول

بند و بست

تبانی و سازش پنهانی

فرهنگ فارسی هوشیار

بند و بست

(اسم) قرار داد (باج و خراج)، ترتیب انتظام ضبط و ربط، استواری محکمی، تدبیر، توطئه ساخت و پاخت. یا بند و بست بودن. بسته بودن، مقفل بودن.

معادل ابجد

بند و بست

524

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری