معنی بنیادی
لغت نامه دهخدا
بنیادی. [ب ُ] (ص نسبی) اصلی. (فرهنگستان) (فرهنگ فارسی معین).
فارسی به انگلیسی
Basic, Earthshaking, Elemental, Elementary, Essential, Fundamental, Institutional, Integral, Intimate, Master, Organic, Pirmary, Prime, Primitive, Principal, Profound, Radical, Rudimentary, Substantial, Substantive, Underlying
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) اصلی.
حل جدول
زیربنایی
علم بنیادی
دانشپایه
ذره بنیادی
اتم
از ذرات بنیادی
لاندا
امگا
یک ذره بنیادی
کوارک
ماهیت یا کیفیت بنیادی
جنس
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
کوارک
محکم و بنیادی
اساسی
طرفدار اصلاحات بنیادی
رادیکال
تغییرات ناگهانی و بنیادی
انقلاب
معادل ابجد
77