معنی بنیانگذار نظریه مکانیک موجی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

موجی

موجی. [م َ] (اِخ) از گویندگان عثمانی است و دیوانی به ترکی دارد. (از یادداشت مؤلف).

موجی. [م َ جا] (ع ص) ناقه ٔ موجی، ناقه ٔ تیزرو که منکشف و فراخ گردد لنگ آن به سبب اختلاف دست و پای او. (منتهی الارب، ماده ٔ م وج). ماده شتر تیزرو که به سبب مختلف گذاشتن دست و پای لنگ وی گشاد و فراخ گردد. (ناظم الاطباء).

موجی. [م َ / م ُ] (ص نسبی) منسوب به موج. آنکه یا آنچه به موج نسبت دارد. || (اصطلاح نقاشی) رنگ خانه خانه یا مثل موج. (یادداشت مؤلف). || (اصطلاح پزشکی) قسمی از نبض. (یادداشت مؤلف). نبض موجی. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). || وهمی و خیالی. (ناظم الاطباء). || قسمی جاجیم در اصطلاح فرش بافی. (یادداشت مؤلف). موج. رجوع به موج شود.


مکانیک

مکانیک. [م ِ](فرانسوی، اِ) شاخه ای از علم فیزیک است که خواص اجسام مادی را در برابر اثر نیرو مطالعه می کند.(فرهنگ اصطلاحات علمی). علم حیل. منجانیقون.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). علم حرکات و شناسایی توازن و تعادل بین نیروها و به کار بردن قوانین آنها.(فرهنگ فارسی معین).


حرکت موجی

حرکت موجی. [ح َ رَ ک َ ت ِ م َ / مُو] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به حرکات موجی شود.


نظریه

نظریه. [ن َ ظَ ری ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) عقیده. حدس. (فرهنگ فارسی معین). نظریه به معنی اخیر متداول شده و جمع آن را «نظریات » آرند، مانند نشریه، نشریات. اما چون این کلمه در عربی فصیح بدین معنی نیامده، بعض معاصران از استعمال این مفردو جمع آن خودداری کنند و به جای آن دو «نظره » و «نظرات » را به کار می برند، ماننده: نشره، نشرات. ولی از یک سو دو کلمه ٔ اخیر در عربی به معانی دیگری به کار میروند، و از سوی دیگر نظریه و نظریات جای خود را در زبان های عربی و فارسی باز کرده اند. مرحوم قزوینی نیز استعمال این دو را جایز میدانستند بدین اعتبار که «نظری » منسوب است به نظر و - َه وحدت به آخر آن ملحق شده و قیاساً صحیح است. (از فرهنگ فارسی معین).

نظریه. [ن َ ظَ ری ی ِ] (اِخ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. در 82هزارگزی شمال شرقی فریمان، در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 318 نفر سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

فارسی به عربی

نظریه

توصیه، رای، فکره، مراقبه، نظریه، وجهه النظر


مکانیک

میکانیکی

فرهنگ معین

مکانیک

شاخه ای از علم فیزیک که موضوع آن بررسی انرژی و نیرو و تأثیر آن ها بر اجسام است، ماشینی. [خوانش: (مِ) [فر.] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

مکانیک

فند شناسی فرانسوی کوشار در زبان فارسی این واژه را به جای مکانیسین به کار می برند (اسم) علم حرکات و شناسایی توازن و تعادل بین نیروها و بکاربردن قوانین آنها

فارسی به ایتالیایی

مکانیک

meccanico

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مکانیک

بسته کار

معادل ابجد

بنیانگذار نظریه مکانیک موجی

2399

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری