معنی بهارستان
لغت نامه دهخدا
بهارستان. [ب َ رِ] (اِ مرکب) (از: بهار + -ِستان) جایی که شکوفه و گلهای گوناگون در آن انبوه باشد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). جایی که انبوه از شکوفه و گلهای گوناگون باشد. (ناظم الاطباء):
همین بس در بهارستان محشر خون بهای من
غبارش بوی گل شد در رکاب و گردجولانش.
خاقانی.
|| بتخانه. بتکده. (فرهنگ فارسی معین).
بهارستان. [ب َ رِ] (اِخ) مجلس شورای ملی. میدان و محله ای است در تهران که مجلس شورای ملی [سابق] در شرق و مسجد و مدرسه ٔ عالی سپهسالار در جنوب شرقی آن قرار دارد. (فرهنگ فارسی معین).
بهارستان. [ب َ رَ /رِ] (اِخ) بهار خسرو. قالی بزرگی که در تالار بار یکی از قصور سلطنتی تیسفون مفروش بود و بقول بلعمی آنرا «فرش زمستانی » می گفتند و آن از جنس زربفت بود و 60 ارش طول و 60 ارش عرض داشته در فصل زمستان منظره ٔ بهار را در برابر شاهنشاه میگسترده است. در متن آن خیابانها و جدولهای آب ساخته بودند و شهرها از میان باغی خرم می گذشت که کشتزارها و باغچه ها پر میوه و سبزی آنرا فرا گرفته بودند. شاخ و برگ درختان آن از زر و سیم و گوهرهای رنگارنگ بود. (فرهنگ فارسی معین).
بهارستان. [ب َ رَ / رِ] (اِخ) بهارستان چین. بهار چین. بهارخانه ٔ چین. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به بهارخانه ٔ چین شود.
فرهنگ معین
(بَ رِ) (اِمر.) بتخانه، بتکده.
فرهنگ عمید
باغی که درختان نارنج و سایر مرکبات فراوان داشته باشد،
جایی که شکوفهها و گلهای رنگارنگ داشته باشد،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
شکوفهزار، نارنجزار، بتخانه، بتستان، بتکده، فغستان، آتشکده
فرهنگ فارسی هوشیار
جائی که انبوه از شکوفه و گلهای گوناگون باشد
معادل ابجد
719