معنی بهت و حیرت- حالت افسرده و ناراحت

حل جدول

بهت و حیرت- حالت افسرده و ناراحت

کُپ


حالت افسرده و ناراحت

کُپ


بهت و حیرت

کپ


افسوس و حیرت

بهت، تحیر، تعجب


افسرده و ملول

ناراحت، غمگین


سرگشتگی و حیرت

آشفتگی، اعجاب، بهت، تحیر، تذبذب، تردید، تعجب، دودلی، سرگردانی


غمگین و افسرده

ناراحت


غمگین و ناراحت

افسرده، دل مرده


ناراحت و پکر- دلخور و ناراحت

تولب


بهت

متحیر ماندن، حیرت

لغت نامه دهخدا

بهت

بهت. [ب َ] (ع اِ) سنگی است. (منتهی الارب).نام یک نوع سنگ. || رخنه. || جدایی و افتراق. || حیرت. (ناظم الاطباء).

بهت. [ب َ] (اِخ) قومی از برهمنان و آنرا اهل اردو بهایت نیز گویند... و این لفظ هندی است. (از آنندراج) (از غیاث).

بهت. [ب ُ] (ع اِمص، اِ) دروغ. (منتهی الارب). کذب و دروغ. (ناظم الاطباء). || افترا. (فرهنگ فارسی معین). || (ص، اِ) ج ِ بَهوت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).


حیرت

حیرت. [ح َ رَ] (ع مص) سرگشته شدن. بر یک حال ماندن از تعجب. (غیاث). حیره. رجوع به این کلمه شود. || (اِمص) سرگشتگی. تعجب. سرگردانی. حیرانی.بیخودی. والهی. آشفتگی. (ناظم الاطباء):
از این قصیده که گفتم سخنوران جهان
بحیرتند چو از منطق طیور غراب.
خاقانی.
گردد فلک ز حیرت حالش زمین نشین
گردد زمین ز سرعت رقصش فلک خرام.
با این فکرت در بیابان تردد و حیرت یکچندی بگشتم. (کلیله و دمنه).
- حیرت آفرین، بوجودآورنده ٔ حیرت. آفریننده ٔ حیرت.
- حیرت آمیز، آمیخته با حیرت و سرگردانی.
- حیرت آور، حیرت آورنده. باعث بر حیرت و سرگشتگی. موجب تحیر.
- حیرت افزا، حیرت افزاینده.
- حیرت انگیز، انگیزنده ٔ حیرت و سرگشتگی.
- حیرت بخش، حیرت آور.
- حیرت زا، حیرت زاینده.
- حیرت زدگی، سرگشتگی. تحیر.
- حیرت زده، سرگشته. متحیر. (آنندراج):
حیرت زده ٔ روی تو بر هم نزند چشم
چون دیده ٔ تصویر که بیگانه ٔ خواب است.
(از آنندراج).
- حیرت سرا، سرای حیرت. کنایه از دنیا.
- حیرت فزودن، سرگشتگی و تحیر افزودن:
زهی قدرت که در حیرت فزودن
چنین ترتیب ها داند نمودن.
نظامی.
لیک چون من لم یذق لم یدر بود
عقل و تخییلات او حیرت فزود.
مولوی.
- حیرت کده، جایی پر از حیرت و سرگشتگی:
نیست خالی ز صفا خلوت بیهوشی من
فرش حیرتکده ام از نمد آئینه است.
شوکت (از آنندراج).
حیرتکده ٔ چشم مرا خواب ندیده است
افتادگی چشم مرا آب ندیده است.
صائب (از آنندراج).
- حیرت کردن، متحیر گردیدن.
- حیرت کردنی، شایسته و درخور حیرت و سرگشتگی.
- حیرت نگاه، نگاهی حیرت زده:
تا بچندای آفتاب حسن مستوری کنی
چشم ما حیرت نگاهان کم ز چشم روزن است.
صائب (از آنندراج).

فرهنگ عمید

بهت

دهشت‌زده شدن،
خاموش و متحیر ماندن،
حیرت، دهشت،
شگفتی آمیخته به سکوت،
(روان‌شناسی) گیجی و کاهش هشیاری،

معادل ابجد

بهت و حیرت- حالت افسرده و ناراحت

2486

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری