معنی بهرام ، کسری ، هرمز
حل جدول
لغت نامه دهخدا
هرمز. [هَُ م ُ] (اِخ) بندر... رجوع به هرمز (جزیره ٔ هرمز) شود.
هرمز. [هَُ م ُ] (اِخ) ابن شیرویه. رجوع به هرمز چهارم شود.
هرمز. [هَُ م ُ] (اِخ) نام ستاره ٔ مشتری است. (برهان). برجیس. (یادداشت به خط مؤلف). اورمزد. در یونانی هرمس به معنی عطارد است و رومیان قدیم مشتری رارب ّالارباب میدانستند و ایرانیان هم نام اهورامزدا را بر آن نهادند. (حاشیه ٔ برهان چ معین):
برید لشکرش ناهید و هرمز
به پیش لشکرش بهرام و کیوان.
دقیقی.
چه کیوان، چه هرمز چه بهرام و شیر
چه مهر و چه ماه و چه ناهید و تیر.
فردوسی.
رجوع به هرمس شود.
هرمز. [هَُ م ُ] (اِخ)... ابن شاپور. رجوع به هرمز اول و ساسانیان شود.
هرمز. [هَُ م ُ] (اِخ)... ابن خسرو. رجوع به هرمز چهارم و ساسانیان شود.
هرمز. [هَُ م ُ] (اِخ)... ابن نرسی. رجوع به هرمز دوم و ساسانیان شود.
هرمز. [هَُ م ُ] (اِخ)... ابن یزدجرد. رجوع به هرمز سوم و نیز رجوع به ساسانیان شود.
هرمز. [هَُ م ُ] (اِخ) نام سردار ایرانی که با خالدبن ولید حرب کرده ودر کاظمیه کشته شد و «اکفر من هرمز» که در امثال عرب آمده مراد این هرمز است. (یادداشت به خط مؤلف).
هرمز. [هَُ م ُ] (اِخ) ابن بلاش. رجوع به هرمزان بن بلاش شود.
هرمز. [هَُ م ُ] (اِخ) ابن بیزن. رجوع به هرمزان بن بلاش شود.
کسری
کسری. [ک ِ را] (اِخ) عنوان پرویزبن هرمزبن انوشیروان. خسرو دوم.
کسری. [ک ِ را] (اِخ) خسرو. نام انوشیروان عادل. (ناظم الاطباء) (برهان). لقب نوشیروان. (آنندراج) خسرو اول:
جزای حسن عمل بین که روزگار هنوز
خراب می نکند بارگاه کسری را.
ظهیر فاریابی.
رجوع به انوشیروان شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
خرده شماره ی خرده پارسی تازی گشته خسرو کم کمبود کمداشت (صفت) منسوب به کسر، مبلغی که از چیزی کسر آمده و نقصان دارد. یا جمله کسری. هر کسر بزرگتر از واحد را جمله کسری می گویند. (اسم) عنوان انوشروان عادل خسرو اول، عنوان پرویز ابن هرمز بن انوشروان خسرو دوم، (اسم) عنوان هر یک از شاهنشاهان ساسانی جمع: اکاسر اکاسره. (اسم) کسری: (جزای حسن عمل بین که روز گار هنوز خراب می نکند بارگاه کسری را خ) (ظهیر فاریابی)
معادل ابجد
790